هوا که گرم میشود وسوسه سفر به جان مان می افتد .میگوییم ای آقا! در دنیا که مدام روی یک پاشنه نمی چرخد پس چطور است ما که در این پیرانه سری زنگوله پای تابوت نداریم و توی هفت آسیاب هم یک من آرد نداریم بزنیم به کوه و دشت و صحرا هوایی بخوریم بلکه دل مان کمی باز بشود .
جوانتر که بودیم معمولا تابستانها بارو بندیل مان را می بستیم یکی دو هفته ای راهی مکزیکی ، پرتقالی ، کاستاریکایی ، اسپانیایی ، ایتالیایی ، جایی میشدیم اما از روزی که برف پیری به روی و موی مان نشسته دیگر حال وحوصله سفرهای دور ودراز و نشستن چند ساعته در هواپیما را نداریم و با این پای شکسته و زانوی مافنگی هم دیگر نمی توان سفر خاکرفت
پارسال پیرار سال بار سفر بستیم رفتیم یازده ایالت امریکا را زیر پا گذاشتیم . سی ونه تا ایالت دیگر مانده است که اگر زنده ماندیم و حضرت ملک الموت جان مان را نگرفت به دیدارشان خواهیم رفت .
پارسال میخواستیم برویم حوالی تگزاس و آنطرف ها ، اما وقتی دیدیم قیمت بنزین گالنی هفت دلار شده است با سبیل های آویزان از خیر سفر گذشتیم و گفتیم : شبنم در خانه مور توفان است .
امسال گفتیم خدایا خداوندا مگر میشود به سفر نرفت و همینطور توی خانه نشست و سماق مکید و آسمان را تماشاکرد ؟اما همینکه چشممان به قیمت بنزین افتاد کم مانده بود دوباره از خیر سفر بگذریم و بگوییم : بی بی از بی چادری خانه نشین میشود ، اما از آنجا که خداوند ارحم الراحمین است و هوای مومن خدا ترسی چون ما را دارد فکری به خاطرمان رسید و گفتیم چرا بجای این اتومبیل شش سیلندر بنزین خوارشکمو ! یک ماشین کوچولوی هوا خور نخریم و با آن به سیر انفس و آفاق نپردازیم ؟ این بود که آن اژدهای بنزین خوار شکمو را توی گاراژ چپاندیم رفتیم چند هزار دلاری از عبدالله شر خر های ینگه دنیایی قرض گرفتیم یک ابوطیاره ای خریدیم که بجای بنزین هوا می خورد ! یعنی میرود پمپ بنزین آنجا مختصری بوی بنزین استشمام میفرماید آنوقت سیصد مایل میتازد وخمبه ابرونمیآورد و میشود با آن به سفر اقالیم سبعه رفت . اسم این ابوطیاره را هم گذاشته ایم قورباغه !
فلذا !دور اول سفرمان از همین امروزآغاز شد. چهار صد و پنجاه مایل رانندگی کردیم رسیدیم لس آنجلس. اما چه ترافیکی و چه سرمایی ! خدا نصیب گرگ بیابان نکند .
اگر حال و حوصله ای مانده باشد برایتان سفرنامه می نویسیم و شما راهمسفر وهمراه خودمان خواهیم کرد . مگر ما چه چیزمان از ناصر خسرو قبادیانی کمتر است ؟ گیرم او فیلسوف و شاعر و حجت جزیره خراسان بود ما هم نه شاعریم نه فیلسوفیم نه حجت جزیره کالیفرنیا هستیم اما ناسلامتی کدخدای دهکده ای هستیم در ینگه دنیا که یک عالمه آهو دارد ، بوقلمون دارد، تمشک دارد ، گلابی دارد ، هزار و یک جور گل و مل و ریحان دارد . کبک دارد . بلدرچین دارد . شغال و خرس هم دارد ، ولی عریضه نویس ندارد .
عریضه نویس اش ما هستیم !
شما اعتراضی داری؟