دنبال کننده ها

۶ اردیبهشت ۱۴۰۲

سه کتاب سه نویسنده

این روزها سه کتاب بدستم رسیده از سه نویسنده که بتدریج آنها را می خوانم :
۱- سی سال اسکله
رمانی است خواندنی به قلم دوست نازنینم اسد مذنبی
من اسد مذنبی را بعنوان طنز پردازی که سال هاست می نویسد می شناختم اما نمیدانستم داستان نویس چیره دستی نیز هست و با همه چم و خم های داستان نویسی مدرن آشناست
سی سال اسکله که توسط سرای بامداد در ۵۸۲ صفحه منتشر شده ساختار زبانی ویژه ای دارد که با آثار داستانی احمد محمود و یارعلی پور مقدم و دیگر نویسندگان خطه جنوب پهلو میزندو سرشار است از واژگان و ترکیبات زبانی مردمان کناره ها و جزیره های خلیج فارس که حال و هوای بنادر پرت جنوب را در آدمی زنده میکند .
من بخش کوتاهی از این رمان را امروز خوانده ام و در پی آنم مجالی بدست آورم تا بنشینم و آنرا بخوانم و در باره اش بنویسم
۲- وقتی برای نوشتن
مجموعه ای است از داستانواره ها و یادداشت های دوست نویسنده و نقاش همولایتی نقی پور دوستکوهی که طراوت آب زلال جویباران را دارد و در جان و روح آدمی می خلد و روحش راجلا میدهد .
نقی پور نقاش چیره دستی است اما نوشته ها و داستانواره هایش هم کم از نقاشی هایش ندارد . زلال و ناب و خالص .
۳- احمد شاملو‌ درپس آینه
و اما کتاب « احمد شاملو در پس آینه » که توسط بهرام گرامی تدوین شده است ادعانامه ای است که این شاعر بزرگ آزادی را هدف تهمت ها یی قرار داده است که خواندن آن روح و روان هر انسان آزاده ای را میآزارد .
آقای گرامی که این ادعا نامه را با یاری دستگاه امنیتی جمهوری نکبت اسلامی در ایران منتشر کرده است کتابش را بطور رایگان برای این و آن میفرستد تا همگان بدانند احمد شاملو نه تنها شعردیگران را می دزدیده ، نه تنها در هیچ مدرسه ای درسی نخوانده ، نه تنها سواد درست حسابی نداشته ، نه تنها زن و فرزندش را رها کرده ، نه تنها به انواع و اقسام کجروی ها و‌کج اندیشی ها و کجرفتاری ها مبتلا بوده ، نه تنها در باره محل تولدش دروغ میگفته ،بلکه با سرودن شعری زیر عنوان « وارطان سخن نگفت » به وارطان توصیه میکرده تسلیم بازجویان ساواک بشود و با آنان همکاری کند !
میگویند : یکی از درخت چنار بالا میرفت
پرسیدند : چیکار میکنی؟
گفت : میروم بالای درخت چنار کشمش بخورم !
گفتند : مگر درخت چنار کشمش دارد ؟
گفت : کشمش در جیبم دارم .
حالا هم بعضی ها از درخت چنار بالا میروند کشمش بخورند ولی بجای کشمش توی جیب شان سنگپاره و کلوخ میریزندو از آن بالا بر سر شاملو میکوبند بلکه نانی و آبی و استخوانپاره ای به کف آرند .
و درد انگیز اینجاست که برخی از اساتید حوزه علمیه که کسوت استادی و شاعری و ایضا نقادی به تن دارند برای ایشان هورا میکشند .
رمانه غریبی است . بقول خود شاملو :
آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است
اما آفتاب از حضور ظلمت دلتنگ نیست
All reactions:
Hanri Nahreini, Ahmad Moghimi and 48 others

۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

بهشت برای گونگادین نیست

بهشت برای گونگادین نیست
No Heaven for Gunga Din
وقتی آدم در امریکا به سفر میرود از اینهمه نظم و هماهنگی و پاکی و تمیزی این سرزمین دچار حیرت میشود
این مردم همانگونه که با حیوانات مناسبات عاشقانه ای دارند با طبیعت هم بسیار بسیار مهربانند
سال ها پیش کتابی خوانده بودم بنام بهشت برای گونگادین نیست.
نویسنده این کتاب دهقانی ایرانی بود بنام« علی میر درک وندی » که نام گونگادین را برای خودش انتخاب کرده بود .
این کشاورز ایرانی بهنگام جنگ جهانی دوم زبان انگلیسی را از طریق همنشینی با سربازان امریکایی و انگلیسی آموخته بود و کتاب نیز شرح زندگانی خود اوست .
چند روزی که در سفر بودم با دیدن شگفتی های طبیعت و بیکرانگی و زیبایی های جنگل و دریا به یاد گونگادین افتادم و با خودم گفتم : چرا بهشت هرگز برای گونگادین های ایرانی نیست ؟
یادم میآید چند سال پیش مردی کشاورز اهل خراسان مهمانم بود
بردمش اطراف خانه ام تا مزارع این سر زمین را هم ببیند
او با دیدن کانال های آبرسانی و آبراهه هایی که در کشتگاهها و مزارع جاری بود رو کرد به من و گفت :
خداوند بهشت را به اینها داده
است «وعده » اش را به ما !
گفتم : رفیق جان ! این بهشت بدست همین مردم و با پایمردی همین مردم ساخته شده و جناب باریتعالی از چنین بهشتی خبر ندارد
May be an illustration of text that says 'NO NEAVEN FOR GUNGA DIN by ALA MIRDREKVANDI GUNGA DIN'
All reactions:
Banoo Saberi, Mohammad Reza Amlashi and 52 others

۴ اردیبهشت ۱۴۰۲

به تماشای اقیانوس

گفتیم : برویم تماشای اقیانوس .پیش از آنکه به تماشای اقیانوس برویم سه ساعت رانندگی کردیم رفتیم مهمانی!
رفتیم دیدن دوستی. خانه اش میان جنگلی در کوهپایه های زیبای سانتا کروز Santa Cruz
فردایش به هوای دیدن اقیانوس
راندیم به سوی شهر ساحلی Monterey . شهری زیبا غنوده بر ساحل اقیانوس. با بار انداز ها و اسکله ها و بارها و رستوران ها و بازارک ها و گالری ها .
رفتیم به تماشای اقیانوس . دو سه ساعتی گشتیم و غرقه شدیم در آنهمه شکوه و زیبایی و عظمت و بیکرانگی.
دیگر روز به سوی شهری راندیم بنام کارملCarmel
یکی از زیباترین و گرانترین شهرهای امریکا. شهری که آقای کلینت استوود هنرپیشه و فیلمساز امریکایی چند سالی شهردارش بود و رستورانی در تقاطع کوه و اقیانوس ساخته است که یکی از گرانترین رستوران های کالیفرنیاست .
کارمل شهر بوتیک ها و رستوران ها و بارها و گالری های نقاشی است. رفتیم به تماشای یک گالری نقاشی . قیمت تابلوها بین سی هزار تا سیصد هزار دلار . خواستیم بدانیم قیمت خانه ها در این شهر شگفت چگونه است . در یک آژانس املاک عکس هایی از خانه هایی دیدیم با معماری حیرت انگیز . و قیمت ها بین چهار میلیون تا سی و پنج میلیون دلار .
حیف که بقدر کافی پول نداشتیم و گرنه یکی از آن قصرهای افسانه ای سی و‌پنج میلیون دلاری را میخریدیم ‌کلی هم پز میدادیم! ولی متاسفانه ما آه ما نگاه .
عکس هایی از این گشت ‌گذار سه روزه را اینجا میگذارم که گفته اند : وصف العیش نصف العیش
بقول یکی از رفقای پولدارمان :
Good to be a King
All reactions:
Sally Zara, Aziz Asgharzadeh Fozi and 110 others

۱ اردیبهشت ۱۴۰۲

آن بانوی سپید موی

هفتاد و چند سالی دارد . با چشمانی به رنگ دریا و موهایی سراسر سپید . سپید یکدست .همسایه ماست . همیشه لباس های رنگی گلدار می پوشد .
وقتی دهان به سخن باز می‌کند مهربانی از کلامش می بارد . از یکایک واژه هایش.
نوعی مهربانی مادرانه . خالص و ناب .از آن نوع مهربانی ها که دیر زمانی است گویی در درون آدمیان مرده است . خاک شده است .
می گوییم و میخندیم . از ته دل میخندیم . از آن خنده ها که جان و جهان آدمی را از اندوه می رهاند
آه ….چه جهانی میداشتیم اگر همه آدمیان همچون این بانوی سپید موی چشم آبی ، چشمه جوشانی از عطوفت و مهربانی بودند
شاعر ی گفته است :
تو چرا میگویی انسان خوب است
و عطوفت با اوست ؟
به سر حوض نگر
که کبوترهای چاهی
با تردید و هراس
قطره آب تلخی به گلو می ریزند
بخودم میگویم : لابد این آقای شاعر ، این همسایه سپید موی چشم آبی ما را ندیده بود
دیروز داشتم جلوی خانه ام باغبانی میکردم . آمد بیرون و گفت : انگار چند روزی نبودی؟
گفتم : مسافرت رفته بودم
گفت : هر وقت میخواهی مسافرت بروی خبرم کن بیایم به گل هایت آب بدهم . بیایم آشغال ها را بگذارم بیرون .
دلم میخواست بروم دست های این همسایه زیبای سپید مویم را ببوسم

اسم اعظم خدا

گفت : اسم اعظم خدا « نان » است
گفت : در قحط نشابور ای عجب
میگذشتم گرسنه چل روز و شب
نه شنودم هیچ جا بانگ نماز
نه دری بر هیچ مسجد بود باز
پس بدانستم که « نان » نام خداست
پایه جمعیت و آرام ماست
عطار نیشابوری - مصیبت نامه
May be an image of 1 person and child
All reactions:
Massod Shabani, MD Farhat Hosseininejad and 14 others

آخ ...گوش هایم

اینجا در امریکا گوش هایم درد گرفته بود .
رفتم پیش دکترم . گفتم: دکتر جان گوش هایم درد میکند. معاینه کرد و گفت : گوش هایت عیب و علتی ندارد . اما میفرستمت پیش متخصص.
فردایش دکتر متخصص زنگ زد و گفت: چه روزی و چه ساعتی میتوانی بیایی بیمارستان؟
گفتم : فردا دو بعد از ظهر.
فردایش رفتم بیمارستان. مرا نشاند جلوی کامپیوتر و گفت : نگاه کن . نگاه کردم . انگار وارد تونل شده ام . گفت: می بینی؟
گفتم : می بینم
گفت: گوش هایت سالم است.
گفتم : دکتر جان ! ولی درد دارم .
گفت: میفرستمت پیش متخصص آرواره. پس فردایش رفتم آنجا. خانم دکتر خوشگلی یکساعت با آرواره هایم کلنجار رفت و گفت: آرواره هایت عیب و علتی ندارد .
گفتم : دکتر جان ! ولی گوشم درد میکند . گفت: باید بروی پیش متخصص شنوایی .
روز بعد رفتم پیش متخصص شنوایی . مرا نشاند توی اتاقی که شبیه استودیوی رادیو بود . یکساعت و نیم با گوش هایم ور رفت و گفت : از نظر شنوایی هم هیچ اشکالی نداری
گفتم : دکتر جان ! ولی گوشم درد میکند هنوز.
گفت باید بروی دندانپزشک .
فردایش دندانپزشک زنگ زد و گفت : فردا چه ساعتی میتوانی بیایی کلینیک؟
گفتم: هر ساعتی شما بفرمایید
گفت : یازده و نیم صبح چطور است؟
گفتم عالی است
فردایش یازده و نیم صبح رفتم کلینیک. دندان هایم را تمیز کردند. صد جور عکس گرفتند. آخرش گفتند : یکی از دندان هایت کرم خوردگی دارد . باید پرش کنی
قرار شد هفته آینده بروم دندان هایم را درست کنند
همه این رفتن ها و آمدن ها برایم ۴۱ دلار تمام شد . آنهم پولی بود که هر ماه بابت بیمه درمانی ام میدهم .
باز بگویید مرگ بر امریکا و زنده باد ملا !
Since we are over 65 years old, we are included in the government health insurance, but in order to be fully covered in all respects, we pay $41 per month and have an additional insurance that covers us completely.

۳۱ فروردین ۱۴۰۲