دنبال کننده ها

۴ فروردین ۱۴۰۲

عیدی نوا جونی به بابا بزرگ

هرسال نوروز نوا جونی به بابا بزرگ یک اسکناس یک دلاری عیدی میداد. حالا دو سال است ناخن خشکی میکند همان یک دلار را هم بما نمیدهد .
آرشی جونی هم یک عیدی چهار پنج ساله به بابا بزرگ بدهکار است
عکس یک دلاری دوسال پیش را اینجا میگذارم بلکه نوا جونی و آرشی جونی عیدی امسال بابا بزرگ را کارسازی بفرمایند
All reactions:
87

عیدانه

یک آقایی عید را بما تبریک گفته بود . یک گلدان گل هم همراهش کرده بود .
نشناختمش. نامش برایم آشنا نبود. با خودم گفتم در این دنیای مجازی هزاران نفر آدم را می شناسند ، دلیل نمیشود ما همه آنها را بشناسیم .
آمدم دو کلام بنویسم بگویم عید شما هم مبارک. می ترسیدم اگر جوابش را ندهم بگوید این آقای فلانی چه آدم بر ما مگوزیدی هست .
هنوز دو کلام ننوشته بودم که پیام دیگری آمد . نوشته بود : آقا ! ببخشید ! پیام نوروزی ام را اشتباها برای شما فرستاده ام . خیلی ببخشید !
خلاصه اینکه پیام شادباش نوروزی اش را پس گرفت !
حالا ما مانده ایم گل و گلدانش را چطوری پس بدهیم !
————-
دایی مم رضا
خدا رفتگان همه را بیامرزد . ما یک دایی مم رضایی داشتیم که همیشه بما میگفت : جوان ! اولاد آدم مثل تو هرگز سر سالم به گور نمی برد
می پرسیدیم : چرا خان دایی ؟
میگفت : چه معنی دارد آدم خودش را داخل سیاست بکند ؟چرا مثل آدم سرت را نمی اندازی پایین و نان به نرخ روز نمی خوری ؟مگر راحتی شاخ به شکمت میزند ؟
روحت شاد دایی مم رضا! کاشکی پندهایت را شنیده بودیم
————-
ناهار شاهانه
گویا بهنگام استبداد صغیر محمد علیشاه گفته بود : حالا مشدی باقر بقال اجازه میدهد ما ناهار مان را بخوریم ؟
محمد علیشاه پس از خلع از سلطنت به روسیه پناه برد . برای او صد هزار تومان حقوق سالیانه در نظر گرفتند .
نوشته اند هنگام حرکت او ، حسین بیگ تبریزی فریاد زده بود : دیدی بالاخره مشدی باقر بقال اجازه ناهار خوردن نمیدهد ؟
هزار سال بزرگی بدان نمی ارزد
غلامی آید و گوید که خواجه معزولی!
( قابل توجه آقای عظما و شرکا)

۲۹ اسفند ۱۴۰۱

بر ما چه میرود ؟

دخترم تلفن میکند که : بابا ! شب عید بیایید خانه ما . برای تان غذای ایرانی درست میکنم
می خندم و میگویم : تو مگر آشپزی هم بلدی؟
باران میبارد . انگار امسال برف و باران را سر باز ایستادن نیست . یکسره میبارد .
پا میشویم یک ساعت و نیم رانندگی میکنیم میرویم خانه اش .
می بینم سفره هفت سینی چیده است که
از سفره ما رنگین تر است . حتی حاجی فیروز هم دارد . سبزی پلو با ماهی درست کرده است . سه چهار جور غذای ایرانی پخته است . یک سفره رنگینی چیده است که می توانیم آقای دانولد ترامپ را به یک ناهار شاهانه دعوت کنیم
نوا جونی و آرشی جونی از دیدن ما شاد میشوند . قرار است تعطیلات بهاری بیایند خانه ما یک هفته بمانند .
نوا جونی میگوید : نوروز موباراک بابا بزرگ ! . آرشی جونی هم چیزهایی بلغور میکند . موباراک اش را می فهمم . عیدی شان را میگیرند میروند پی کارشان .
دخترم - آلما - ایران را ندیده است و هیچ یاد و خاطره ای از میهن مان ندارد اما بیش از همه ما به فرهنگ و سنت های ملی ما ن پای بند است . به شوهرش چند کلام فارسی یاد داده است . سعی میکند به نوا جونی فارسی بیاموزد و همواره با اشتیاق مسائل ایران را دنبال میکند و با شنیدن رویداد های ناگوار ایران غمگین میشود .
یادم میآید روزی به موسیقی ایرانی گوش میداد . از من پرسید دختر چوپان یعنی چه ؟ خلیج یعنی چه ؟
شب که میشود خوابم نمیبرد . یعنی یکی دو ساعتی می خوابم و بیدار میشوم . دیگر خواب به چشمانم نمیآید . به سال هایی که گذشت فکر میکنم . به چهل سفره هفت سینی فکر میکنم که در این چهل سال گذشته در اینجا و آنجای جهان گسترده ایم . به پدر و مادری می اندیشم که بهاران و زمستان هایی دراز در آرزوی دیدن ما چشم به کوچه دوخته بودند . به مادران و‌پدران و خواهران و برادرانی می اندیشم که در اندوه مرگ عزیزان خود چه زود هنگام پیر و شکسته شده اند . آنگاه با خود زمزمه میکنم :
چها گذشته و بر ما چه ميرود ؟
هزار سال تو گويی که زيسته ايم
هزار سال به ما بر گذشته است و باز همانيم
به بوی ديدن خورشيد دير مانده آزادی
و شکفتن ميهن
در آستانه پيری ستاده ايم و باز جوانيم
سال نو بر همه شما خجسته باد
All reactions:
196

۲۸ اسفند ۱۴۰۱

نوروز فرخنده

نوروز و بهار و بهاران خجسته باد
امید اینکه در سال نو :
منش بد شکست یابد
کنش نیک پیروز شود
دروغ شکست یابد
راستی پیروز شود
اهریمن بد کنش ناتوان شود
و‌روی به گریز نهد
و نوروز بر همه ایرانیان و پارسی گویان
فرخنده و خرم باشد
فرجام تان باد به درود و سرود و رامش و آرامش .
امضا : نسرین- آلما- الوین- نوا- آرشی- اندی- رزا- تسا - و شخص شخیص گیله مرد
نقاشی از :نقی پور دوستکوهی
May be an illustration of 1 person and outdoors
All reactions:
17

رگ نداری

در میان نویسندگان و روشنفکران ایرانی ؛شاهرخ مسکوب را بیش از همه دوست میدارم . او نماد کامل دانش و فروتنی بود .
مسکوب نه داعیه روشنفکری داشت نه ادعای درویشی ؛ اما یک دانشی مرد اصیل و واقعی بود
عشق عمیق او به فردوسی و شاهنامه چنان بود که میگفت : اگر فردوسی نبود زندگی من چقدر فقیر تر بود .
فردوسی از نگاه او روشنایی و بلندی بود
حسن کامشاد رفیق گرمابه و گلستان مسکوب که بیش از شصت سال با او دوستی داشت در کتاب ''حدیث نفس '' می نویسد :
... شاهرخ آدم بسیار شوخی بود .بیش از هر کس به خودش میخندید .من و او یک عمریکدیگر را دست انداختیم وبه ریش هم خندیدیم .
روز دومی که در بیمارستان به دیدنش رفتم دست چپش را که روز قبل سالم بود از بالا تا پایین پانسمان کرده بودند
گفتم : این چیست ؟
گفت : دیشب میخواستند سرم ها راکه مدتی است در دست راستم است به دست چپ وصل کنند ؛هر چه گشتند نتوانستند رگی پیدا کنند ودستم را مجروح کردند .
گفتم : چرا به آنها نگفتی ''من رگ ندارم '' ؟
لبخندی زد و گفت : آخه حسن ؛همه چیز را که نمی شود به همه کس گفت ؛هم خودت را لو میدهی هم دوستانت را ...

نوروز

…اهرمن ، برکت را از آب و گیاه گرفته بود . و باد را از وزیدن باز داشته بود .و درختان خشک شدند .و دنیا نزدیک به نابودی بود .
پس جمشید به قصد منزل اهرمن و پیروان او‌رفت و دیرگاهی آنجا بماند .و چون برگشت ، جهان به حالت فراوانی و باروری و مردم به اعتدال رسیدند .
در آن روز که جم برگشت مانند آفتاب طالع شد و نور از او می تابید و مردم از طلوع دو آفتاب در یک روز در شگفت شدند و آن روز را « نوروز» خواندند و جشن گرفتند.
و چون درختان خشک سبز شدند مردم به یمن این نعمت در هر ظرفی و طشتی جو کاشتند.
و سپس این رسم میان ایرانیان پایدار ماند.
از کتاب « آثار الباقیه »
ابوریحان بیرونی