آنکه نام پسر خود را محمد می گذارد
و من که پسرم را علی خوانده ام
آیا با آونگ امروز صبح این دو محمد
به یاد دارم که علی را
از اتاق زایمان بیرون آوردند
بر اطاقچه چرخ دستی
چشم گشود و به من لبخند زد
در چشم اش و در نام اش
فقط مهربانی و عشق بود
و من هرگز باور نمیکردم که روزی
کسی همنام او
در « کاخ / بیت » خونین اش بنشیند
وفرمان قتل محمد ها را امضا کند
آیا اگر این علی به دست من بیافتد
اعدامش خواهم کرد ؟
آیا می توانم خون را با خون بشویم ؟
آیا این خشم بی نهایت را
می توانم اداره کرد ؟
بگذار بگویم
با علی نشسته در
« کاخ/ بیت » قدرت نامحدودش
که تو هم جاودانه خواهی بود و
نیازی به طناب و گره نیست
چرا که گردن ات
درچنبر مارهای استوره ای شانه هایت
در هم خواهد شکست
یادت باشد
من حتی به تماشای اعدام صدام هم
نرفته ام
چرا که مرگ آسودگی شمایان است
باید بمانید و
پاسخ محمد های
آویخته در اذان صبح امروزتان
را بدهید
وعده ی محمد های بر دار امروز با شما
در الله اکبر گرگ و میش فرداست
« اسماعیل نوری علا »