دنبال کننده ها

۲۴ مهر ۱۴۰۱

مغول ها آمده بودند

چهل و سه سال گذشت . انگار همین دیروز پریروزها بود .
رفته بودم شهسوار . هنوز اسمش تنکابن نشده بود . برادرم آنجا کنار ساحل متل رستوران کوچکی را می چرخاند . تابستان ها هیپی ها میآمدند آنجا توی حیاط درندشت اش کنسرت بر گزار میکردند.
رفته بودم کنار دریا . روزها تو ساحل راه میرفتم و فکر میکردم . موجها را تماشا میکردم. می ترسیدم . نگران بودم . از سویس کوبیده بودم آمده بودم ایران . از خودم می پرسیدم : چه خواهد شد ؟ این مملکت کجا میرود ؟ چه بر سر ملت میآید؟
توی حیاط هتل ایستاده بودم . مینی بوس سفید رنگی از راه رسید . دو سه تا خانم سیاه پوش چادری پیاده شدند . یکی دو تا جوانک کلاشینکف بدست هم همراه شان بودند .
داشتم با برادرم حرف میزدم. یکی شان رو کرد به برادرم و گفت : اینجا مرکز فحشاست ! اینجا خاکش هم کثیف است ! باید اینجا را آتشش زد .
من در آمدم که : شما چیکاره اید ؟ به چه حقی آمده اید اینجا برای مان خط و نشان میکشید ؟
برادرم جلویم را گرفت و گفت : داداش! مگر دیوانه شده ای ؟ اینها می توانند همه ما را به مسلسل ببندند . حساب کتابی در کار نیست . آرام باش.
رفتم داخل هتل . رادیو روشن بود . شنیدم قانون اساسی ولایت فقیه تصویب شده است .
بغض کردم . رفتم کنار دریا . گریه کردم .میدانستم چه سرنوشتی در انتظار همه ماست . میدانستم خون‌ها ریخته خواهد شد . میدانستم چه جان‌ها فدا میشوند .
دو سه هفته بعد متل رستوران برادرم را آتش زدند . خاکسترش کردند .
مغولان آمده بودند . با ردای اسلام .
و من در غبارزمانه گم شدم.
طرح از: بیژن اسدی پور
May be an illustration

۲۲ مهر ۱۴۰۱

گشت ارشاد


محتسب کیست و ریشه های تاریخی گشت ارشاد
در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون ملی پارس
Sattar Deldar10 12 2022

v=RawE7mwXTa4&feature=share&utm_source=EKLEiJECCKjOmKnC5IiRIQ
در این روزهای امید و نومیدی و هراس، که همه ما ایرانیان در اضطرابی فلج کننده بسر می بریم و تاریخ خونبار وطن مان بار دیگر ورق می خورد به این آهنگ زیبا گوش بسپارید تا این جهان سرشار از شقاوت را بتوانید تاب آورید
Dana Winner - One Moment In Time live

۲۱ مهر ۱۴۰۱

چرا گریه میکنی؟

در دوبی سوار هواپیما شدم . میرفتم پاریس.
از فراز بندر عباس و تبریز گذشتیم . از پنجره هواپیما میهنم را میدیدم . میهنم را که گویی کهکشان ها از من دور مانده است .
بغض کرده و خموشانه می گریستم .
مردی فرانسوی کنارم نشسته بود. مهربانانه پرسید : گریه میکنی؟
گفتم : آن خاک را می بینی؟ آن رودخانه را می بینی؟ آنجا میهن من است. آنجا مادر و پدر و رفیقانم به خاک رفته اند.آنجا جایی است که دوست داشتم به خاک سپرده شوم .آنجا سرزمینی است که از دیدارش محروم هستم . نمی توانم پایم را بر خاکش بگذارم. آنجا کودکی و نوجوانی ام را گم کرده ام .آنجا سرزمینی است که همه آرزوهایم دفن شده اند .
آه …ای ایران خشم و غرور و نکبت . ای آوردگاه تباهی . ای نامهربان . چرا اینقدر از من دوری ؟

۱۹ مهر ۱۴۰۱

دهه هشتادی ها

آقا ! ما تا همین دیروز پریروزها نمیدانستیم دهه هشتادی یعنی چه ؟ تا اینکه یک جوانک ده دوازد ساله خوشگل خوش صدای آشفته موی دوست داشتنی پیدا شد و خواند که : ما دهه هشتادی ها گودزیلا نیستیم به خدا
از شما چه پنهان ما نمیدانستیم گودزیلا یعنی چه ؟ رفتیم پرس و جو کردیم فهمیدیم گودزیلا یعنی هیولا ! آخر ما متعلق به نسل « فانوس به دست ها » هستیم که پای فانوس می نشستیم دود چراغ میخوردیم درس میخواندیم و همانجا پای فانوس هم خواب مان می برد .قهرمانان ما هم صمد آقا و سرکار استوار بودند و قهرمان مذهبی مان هم علی بن ابیطالب. تازه وقتی آقای جزایری پیشنماز محله مان روی منبر میگفت مولای متقیان یک روز هفتصد نفر را سر بریده است چنان کیفور میشدیم که حسرت میخوردیم کاشکی ما هم در رکاب شان بودیم و دستکم هفت هشت تا یهودی و گبر و نصارا را سر می بریدیم .
دهه هشتادی یعنی اینکه یک جوان هفده هیجده ساله موبلند خوش صدا و خوش قیافه و بسیار دان بنام مهیار که سه زبان میداند میآید توی بی بی سی فارسی و با وقار و هیبت یک انسان فرهیخته چنان این بنگاه یاوه سازی و دروغ پراکنی را می شورد و کنار میگذارد که هیچ مرده شوری نمی تواند هیچ مرده ای را چنان بشورد و راهی بهشت کند .
من کیف میکنم وقتی می بینم دخترک شانزده هفده ساله ای میآید و یقه بی بی سی فارسی را می‌گیرد و میگوید : این شما بودید که بیست ‌و پنج سال با حمایت از اصلاح طلبان حکومتی جنبش آزادیخواهانه نسل ما را به تعویق انداختید. این شما بودید که سال های سال میکروفن به دست مفسران و تحلیلگرانی دادید که حتی یک درصد مردم ایران را نمایندگی نمیکرده اند .
من وقتی به هپروتی بودن و بیسوادی و موهوم باوری نسل خودم نگاه میکنم شرمنده همین نسل دهه هشتادی ها میشوم که چنین آگاهانه و خردورزانه پیش میروند و از هیچ توپ و تانک و فشفشه ای هم نمی ترسند .
اگر قرار باشددر فردای انقلاب شخصی را بعنوان وزیر خارجه ایران بر گزید من به همین مهیار و همین صدف شانزده هفده ساله رای میدهم که هم عقل ‌‌و درایت شان از عقل نسل ما بیشتر است . هم دو سه تا زبان میدانند . هم از هنر سخن گویی و گزیده گویی برخوردارند . هم آن موهای پریشان و آن گیسوی عطر آمیز شان به هزار تا آیت الله و حجت الاسلام و اصلاح طلب و انقلابی پنجاه و هفتی و مجاهد و فدایی و توده ای و ملی منقلی می ارزد.
Hamidreza on Twitter

آش نخورده و سق سوخته

آقا ! میخواستیم بپرسیم شما یک وکیل خوب سراغ ندارید ؟ میخواهیم دولت امریکا و اسراییل را به عدلیه بکشانیم !
می پرسید چرا؟
حالا خدمت تان عرض میکنیم :
آقای جمهوری اسلامی بما میگوید حقوق بگیران اسراییل و سازمان سیا هستیم . حالا که ما گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده شده ایم میخواستیم این دولت های امریکا و اسراییل را به محکمه بکشانیم ببینیم چرا سال هاست حقوق ما را پرداخت نکرده اند !
ما سال های سال برای این پدرسوخته ها جاسوسی کرده ایم آنوقت چهار دلار حقوق ما را نداده اند

کابوس

شب ها کابوس می بینم. ده بار از خواب بر میخیزم . گاهی خود را عرق ریزان و لرزان در حال فرار از دست بسیجی ها می بینم ، گریه های مادرم را می شنوم. خواهرکم را می بینم که در چنگ مردانی با کلاهخود و باطوم اسیر شده است.میلرزم و میلرزم و میلرزم.
چند شبی است از بیدار شدن می ترسم. می ترسم . می ترسم
انسان با « رویا» به خواب میرود با « واقعیت» بیدار میشود
پدران ای پدران! از سنندج چه خبر؟ از زاهدان چه خبر ؟

پیام برای آسید علی روضه خوان


آسید علی آقا ! گوش میکنی؟میگوید : وقتی توالت خانه ات خراب میشود گناهش را گردن امریکا و اسراییل می اندازی؟
Fe Angel on TikTok

شعار همولایتی ها

امروز شعار همولایتی های ما در رشت این بود :
‏ “ خمینی ای امام، تی ماره من بگام”
May be an image of bird

۱۸ مهر ۱۴۰۱

کدام دیکتاتور ؟

روی دیوار می نویسد :
مرگ بر دیکتاتور
گزمه ها بر سرش می ریزند و با چماق و باطوم استخوان هایش را می شکنند .
آنگاه دست و پا شکسته به زندانش می برند .
چند هفته ای در بیغوله ای ظلمانی زندانی می شود .
حالا روز محاکمه اوست
قاضی صلواتی میگوید : سه سال زندان .
مرد می پرسد : به چه اتهامی؟
قاضی صلواتی میگوید : سه سال زندان برای مردی که بر دیوار نوشته است مرگ بر دیکتاتور !
مرد میگوید : کدام دیکتاتور؟ منظورم رضا شاه بود ! مگر شما طرفدار رضا شاه هستید؟
قاضی صلواتی در میماند . میگوید : به قید وثیقه آزادش کنید.
مرد آزاد میشود اما رو به قاضی صلواتی میکند و میگوید : شما خودتان منظورتان کدام دیکتاتور بود ؟