این یاد داشت را دوستم امید حنیف از تهران نوشته است . بخوانید
امشب خونه دوستی مهمون بودم داشت تعریف میکرد هفته پیش با زن و بچه اش سوار ماشین خودشون پشت چراغ قرمز خفت شدن!
یک موتور دوترک اومده بغلش گفته نمیخوای شیرینی ماشینت رو بدی؟اینم گفته ماشین رو خیلی وقته خریدم شیرینی چی بدم؟اونی که ترک پشت بود قمه رو از زیر کاپشن نشون میده میگه چهارصد ملیون ماشین داری باید حالا حالا شیرینی بدی،اگه نه که یک خط سراسری بندازم هان؟منم دیدم یک خط با قمه بندازه دو تومن از کون ماشین میوفته دست کردم دوتا تراول پنجاهی دادم که برگشت گفت همین؟یک تراول پنجاهی هم زنم داشت گرفتم بهش دادم گفتم وجدانا دیگه ندارم!گرفتن و رفتن!
انقدر تحقیرآمیز بود فرداش رفتم آگاهی حداقل چهره شناسی کنم که افسر برگشت گفت برو عمو دلت خوشه تو این هفت هشت ماهه نود درصد دزدهایی که گرفتیم اولین بارشون بوده اینا که دیگه حرفه ای هستن!
یک موتور دوترک اومده بغلش گفته نمیخوای شیرینی ماشینت رو بدی؟اینم گفته ماشین رو خیلی وقته خریدم شیرینی چی بدم؟اونی که ترک پشت بود قمه رو از زیر کاپشن نشون میده میگه چهارصد ملیون ماشین داری باید حالا حالا شیرینی بدی،اگه نه که یک خط سراسری بندازم هان؟منم دیدم یک خط با قمه بندازه دو تومن از کون ماشین میوفته دست کردم دوتا تراول پنجاهی دادم که برگشت گفت همین؟یک تراول پنجاهی هم زنم داشت گرفتم بهش دادم گفتم وجدانا دیگه ندارم!گرفتن و رفتن!
انقدر تحقیرآمیز بود فرداش رفتم آگاهی حداقل چهره شناسی کنم که افسر برگشت گفت برو عمو دلت خوشه تو این هفت هشت ماهه نود درصد دزدهایی که گرفتیم اولین بارشون بوده اینا که دیگه حرفه ای هستن!