ما اسم رفیق مان را گذاشته ایم آقای قمر بنی هاشم .
این آقای قمر بنی هاشم در جوانی هایش توده ای بود . بعدش مائوییست شد. یک مدتی هم مصدقی بود . بعدش نمیدانم چطور شد که دوباره شد یک کمونیست دو آتشه . از آن کمونیست هایی که آقای پل پوت و کاسترو و استالین باید بیایند جلویش لنگ بیندازند .
یادش بخیر ! آن رفیق دیگرمان دکتر محمد عاصمی یک باراز آلمان زنگ زده بود به آقای قمر بنی هاشم و گفته بود : جعفر جان ؛ نمیدانی چقدر برایت متاسفم ! میدانم خیلی تنها شده ای رفیق .
جعفر آقا پرسیده بود : چرا برایم متاسفی ؟
و دکتر عاصمی گفته بود : برای اینکه اینقدر تنها شده ای متاسفم . آخر توی دنیا فقط دو تا کمونیست باقی مانده اند که یکی شان فیدل کاستروست و آن دیگری جنابعالی .
باری ! این جعفر آقای مان یک کمونیست تمام عیار است . اگر بگویی بالای چشم لنین و استالین ابروست میزند دک و دنده ات را خرد و خاکشیر میکند . اهل مطالعه و تحقیق و این حرفها هم نیست . هیچی در باره فلسفه و تاریخ و ماتریالیسم دیالکتیک و اینجور چیز ها نمیداند .چهار تا اصطلاح فلسفی از این و آن شنیده است و مدام آنها را اینجا و آنجا در سخن پراکنی ها و فرمایشات خودشان تکرار میکند . یعنی فی الواقع مصداق کامل این شعر مولاناست که :
ما که کورانه عصا ها میزنیم
لاجرم قندیل ها را بشکنیم .
پارسال یک شب جایی مهمان بودیم . جعفر آقا هم بود . مثل همه مهمانی ها کار به بحث و جدل و مناقشه و مباحثه و مرافعه کشیده شد .
جعفر آقا آن شب برای اینکه حرفش را به کرسی بنشاند با آب وتاب میگفت : به قمر بنی هاشم فیدل کاسترو قهرمان ترین قهرمان تاریخ است !
و ما از همان شب اسم جعفر آقا را گذاشتیم آقای قمر بنی هاشم .
این آقای قمر بنی هاشم در جوانی هایش توده ای بود . بعدش مائوییست شد. یک مدتی هم مصدقی بود . بعدش نمیدانم چطور شد که دوباره شد یک کمونیست دو آتشه . از آن کمونیست هایی که آقای پل پوت و کاسترو و استالین باید بیایند جلویش لنگ بیندازند .
یادش بخیر ! آن رفیق دیگرمان دکتر محمد عاصمی یک باراز آلمان زنگ زده بود به آقای قمر بنی هاشم و گفته بود : جعفر جان ؛ نمیدانی چقدر برایت متاسفم ! میدانم خیلی تنها شده ای رفیق .
جعفر آقا پرسیده بود : چرا برایم متاسفی ؟
و دکتر عاصمی گفته بود : برای اینکه اینقدر تنها شده ای متاسفم . آخر توی دنیا فقط دو تا کمونیست باقی مانده اند که یکی شان فیدل کاستروست و آن دیگری جنابعالی .
باری ! این جعفر آقای مان یک کمونیست تمام عیار است . اگر بگویی بالای چشم لنین و استالین ابروست میزند دک و دنده ات را خرد و خاکشیر میکند . اهل مطالعه و تحقیق و این حرفها هم نیست . هیچی در باره فلسفه و تاریخ و ماتریالیسم دیالکتیک و اینجور چیز ها نمیداند .چهار تا اصطلاح فلسفی از این و آن شنیده است و مدام آنها را اینجا و آنجا در سخن پراکنی ها و فرمایشات خودشان تکرار میکند . یعنی فی الواقع مصداق کامل این شعر مولاناست که :
ما که کورانه عصا ها میزنیم
لاجرم قندیل ها را بشکنیم .
پارسال یک شب جایی مهمان بودیم . جعفر آقا هم بود . مثل همه مهمانی ها کار به بحث و جدل و مناقشه و مباحثه و مرافعه کشیده شد .
جعفر آقا آن شب برای اینکه حرفش را به کرسی بنشاند با آب وتاب میگفت : به قمر بنی هاشم فیدل کاسترو قهرمان ترین قهرمان تاریخ است !
و ما از همان شب اسم جعفر آقا را گذاشتیم آقای قمر بنی هاشم .