آقا ! این تاریخ دو هزار و پانصد ساله ایران - که ما ایرانی ها به آن می نازیم و فخر میفروشیم - آکنده است از رویداد های عجیب و غریب و باور نکردنی . آنقدر عجیب و غریب که آدمیزاد گاهی سر گیجه میگیرد و نمیداند چه خاکی بسر خودش بریزد و به کجای این تاریخ پر افتخار بنازد .
در یکی از متون تاریخی عصر صفوی ( نقاوه الآثار ) خواندم که :
" ..شاه عباس ؛ دختر خان احمد را نامزد پسر خود صفی میرزا کرده بود ؛ اما صفی میرزا بهیچوجه زیر بار نمیرفت و تن به این ازدواج نمیداد .
میدانید چرا ؟ برای اینکه جناب صفی میرزا در دوران کودکی از این دختر کتک بسیار خورده بود !
طفلکی صفی میرزا لابد می ترسید اگر با این دوشیزه محترمه ازدواج کند دوباره همان کتک خوردن ها تکرار بشود .
اما دنباله ماجرا خنده دار تر است : جناب شاه عباس کبیر ! وقتی دید پسرش تن به این وصلت شاهانه نمیدهد ؛ خودش این دخترک را به زنی گرفت و او را روانه حرمسرای همایونی کرد ! "
در یکی از متون تاریخی عصر صفوی ( نقاوه الآثار ) خواندم که :
" ..شاه عباس ؛ دختر خان احمد را نامزد پسر خود صفی میرزا کرده بود ؛ اما صفی میرزا بهیچوجه زیر بار نمیرفت و تن به این ازدواج نمیداد .
میدانید چرا ؟ برای اینکه جناب صفی میرزا در دوران کودکی از این دختر کتک بسیار خورده بود !
طفلکی صفی میرزا لابد می ترسید اگر با این دوشیزه محترمه ازدواج کند دوباره همان کتک خوردن ها تکرار بشود .
اما دنباله ماجرا خنده دار تر است : جناب شاه عباس کبیر ! وقتی دید پسرش تن به این وصلت شاهانه نمیدهد ؛ خودش این دخترک را به زنی گرفت و او را روانه حرمسرای همایونی کرد ! "