آخی ! راحت شدیم بخدا ! پس از عمری ؛ یک بار سنگین از روی دوش مان بر داشته شد . انگاری دوباره از مادر زاده شده ایم !
ما یک عمر است که انواع و اقسام گناهان کبیره و صغیره و نیمه کبیره و نیمه صغیره و هزار و یک جور منکرات مرتکب شده ایم . دیگر از انواع لهو و لعب و ملاهی ؛ گناهی نبود که نکرده باشیم .
یک عمر است که هر وقت دل مان میگیرد؛ یا هر وقت هوا ابری میشود ؛ یکی دو جام شراب می نوشیم و حافظ وار زمزمه میکنیم :
می خور ؛ که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک بر آمد و رطل گران گرفت .
یک عمر است که نه نماز خوانده ایم ؛ نه روزه گرفته ایم ؛ نه به جهاد کفار رفته ایم ؛ نه خمس و زکات داده ایم ؛ نه به زیارت خانه خدا مشرف شده ایم ؛ و نه اینکه دو کلام از آيات بینه کلام الله مجید را یاد گرفته ایم .
حالا همه اینها بکنار ؛ اصلا آقا ! ما از روز ازل ؛ با هر چه پیغمبر و امام و شیخ و مفتی و ملا و فقیه و روضه خوان و آیت الله - چه از نوع عظمایش و چه از قماش غیر عظمایش - دشمن خونی بوده ایم و فحش و فضیحتی نبود که نثار شان نکرده باشیم .
اما حالا که یکپای مان لب گور است و نه پای گریز و نه دست ستیزی داریم ؛ شبانه روز مثل خایه حلاج میلرزیم که : خدایا ! این چه غلطی بود که ما کردیم ؟ این چه پخی بود که ما خوردیم .؟؟ حالا نمی شود از گناهان ما بگذری و بجای اسفل السافلین ؛ ما را به بهشت برین بفرستی تا آنجا با انبیاء و اولیا ء و حوران و غلمانان محشور بشویم ؟؟ حالا غلمانان هم نشد نشد ؛ اما مگر میشود درخت طوبی و جوی های شیر و عسل و حوران بهشتی مثل هلو را رها کرد و رفت توی جهنم با استالین و مائو وشمر و ابوسفیان و امام خمینی همنشین شد ؟؟
همینطور ما داشتیم ترسان و لرزان با خودمان کلنجار میرفتیم و در فکر آن بودیم چند هزار دلاری به یکی از این علمای اعلام بسلفیم بلکه بتواند قطعه کوچکی از بهشت را توی قباله مان بگذارد که چشم مان به حدیثی از حضرت صادق علیه السلام ! در کتاب مستطاب " حلیه المتقین " افتاد که دیدیم ای بابا ! یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم ؛ و بیخود و بیجهت ؛ اینهمه سال ؛ از ترس جهنم و اژدهای هفت سر و مار غاشیه و نمیدانیم زقوم و جهیم ؛ ترسیده و لرزیده ایم !!
مرحوم مغفور علامه مجلسی در کتاب مستطاب " حلیه المتقین " چنین میفرمایند :
" در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق ؛ و در حدیث معتبر از حضرت رسول منقول است که هر گاه گلی بشما بدهند ؛ ببویید و بر دیدگان خود بگذارید که آن از بهشت آمده است . "
لابد خواهید پرسید : خب ؛ بشما چه ؟؟ گل های بهشتی چه ربطی به گناهان کبیره و صغیره جنابعالی دارد ؟؟ حالا خدمت تان عرض میکنیم .
علامه مجلسی میفرمایند : " مالک جهنی روایت کرده است که : گلی به حضرت امام جعفر صادق دادم . گرفتند و بوییدند و بر هر دو دیده گذاشتند و فرمودند : هر کس گلی را بگیرد و بر دیده بگذارد و بگوید اللهم صل علی محمد و آل محمد ؛ هنوز گل را بر زمین نگذاشته باشد همه گناهانش آمرزیده شود !!"
می بینید آقا ! می بینید ما بیخود و بی جهت ؛ اینهمه سال ؛ همینطور الکی ؛ از ترس عقوبات قبر و عقبات قیامت و گیر و دار محشر و مار غاشیه و روز صد هزار سال و کنده نیمسوزی که بلا نسبت بلا نسبت ؛ توی ما تحت آدم فرو میکنند ؛ بخودمان ترسیده و لرزیده ایم و زندگی را بر خودمان حرام کرده ایم ؟؟!!
وقتی بنا به فرموده عالم ربانی ! مرحوم ملا محمد باقر مجلسی ؛ با بوییدن یک گل ؛ همه گناهان کبیره و صغیره آدمیزاد در چشم بهم زدنی بخشوده میشود ؛ آدم مگر مرض دارد که همه خوشی های دنیا را بخودش حرام بکند وبرود نماز بخواند و روزه بگیرد و در ماتم امام حسن و امام حسین و زین العابدین بیمار قمه بزند و گل روی فرقش بمالد و اگر دستش برسد برود برج های دو قلوی نیویورک را بر سر کفار خراب بکند و لب هم به آن زهر ماری ها نزند ؟؟ آخر هیچ آدم عاقلی همچو کاری میکند ؟؟
پس بی جهت نیست که پیران جهاندیده و سرد و گرم چشیده روزگار از قدیم ندیم ها گفته اند :
گنه گر میکنی ؛ باری کبیره !!