دنبال کننده ها

۲۵ بهمن ۱۴۰۲

شب والنتاین

شب والنتاین دلم بیش از هر چیز برای مادرم تنگ است
مادری که سال هاست زیر خاک خوابیده است
دلم میخواست زنده بود و لحظه ای صدایش را می شنیدم که میگفت : پسرجان ! کی بر میگردی ؟
چهل و‌چند سال پیش از بوئنوس آیرس برایش دارو میفرستادم . بیمار بود ‌‌و داروهایش ایران گیر نمیآمد. ایران جنگ بود . آقای امام میخواست برود کربلا و سرزمین قدس را بگیرد . نمیدانم گرفت یا نه ؟
مادر از دست رفت . مادر هنگامی در گذشت که من آواره کشورها و قاره ها بودم
دلم میخواهد مادر زنده بود و میگفتم چقدر دوستش دارم . چقدر بی او تنهایم . چقدر بی او بی پناهم .
والنتاین بر تو مبارک مادر جان
See insights and ads
All reactions:
Susan Azadi, Farhad Ghasemzadeh and 147 others

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر