انگار هزار سال پیش بود . چهار تا و نصفی رفیق همدل کنار هم جمع شده بودیم روزنامه خاوران را راه انداخته بودیم . رفیقانی بقول حافظ: خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای .
و مرا سر دبیرش کرده بودند .
بختیار را کشته بودند . رضا مظلومان را ترور کرده بودند . علی اکبر طباطبایی را کشته بودند
شهریار شفیق را کشته بودند
عبدالرحمن برومند را کشته بودند.
کاظم رجوی را کشته بودند
سپهبد اویسی را کشته بودند
عبدالرحمان قاسملو و یارانش را کشته بودند
صادق شرفکندی را کشته بودند
و «ما هر روز نان و پنیر و جسد » میخوردیم
در چنین زمان و زمانه ای بود که با دستانی خالی - و به همت آن آزاده مرد نیک نهاد طاهر ممتاز- روزنامه خاوران را با هراس و امید براه انداخته بودیم . و بر پیشانی اش این شعر ابوسعید ابی الخیر که :
سرتاسر دشت خاوران سنگی نیست
کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست
بعدها کسان دیگری به یاری مان آمدند . روزنامه جانی تازه گرفت و راه افتاد
اگر چه بسبب خود داری از چاپ آگهی های مبتذل تبلیغاتی و بزن بکوب های آنچنانی همواره هشت مان گروی نه مان بود ، اما راه بلا سپردیم و طریق ملامت رفتیم و خاوران پایید و به پایمردی یاران دور و نزدیک پنج سال دوام آورد و در سراسر گیتی نام و آوازه ای یافت
امروز که دوره کامل خاوران را ورق میزدم به نام یاران و رفیقانی برخوردم که دیگر در میان ما نیستند و ره به ناکجا آبادی برده اند که کس را از آن وقوف نیست ،
من اما ، با گرانجانی همچنان دوره میکنم شب را و روز را، و هنوز را
چه میتوانم گفت ؟ مگر اینکه به یکایک یاران رفته بگویم: ای یار رفته ، یک نفس با ما نشستی خانه عطر گل گرفت
عزیزان خاورانی که عزم کوچ کردند و در کشتی رفتگان نشستند و به کاروان هفت هزار سالگان پیوستندعبارتند از :
طاهر ممتاز
مسعود سپند
منوچهر امیر کیایی
دکتر صدرالدین الهی
پروفسور رضا آراسته
نصرت الله نوح
جمشیدمعماری
ناصر رستگار نژاد
دکتر محمد عاصمی
دکتر فضل الله روحانی
امیر گل آرا
دکتر محمد جعفر محجوب
دکتر اکبر صدیف
علی بوستانی
مهدی طاهری
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست
همچنانش در میان جان شیرین منزل است
وکاش در این جهان
مرده گان را روزی ویژه بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر