آقا ! یک ماه بود ما خواب وآرام نداشتیم. میل به غذا هم نداشتیم. شب ها، بجای خواب رویا بافی میکردیم .
از روزی که پسر صغرا خانوم اعلام کرده بود ما نامزد جایزه نوبل ادبیات شده ایم دیگر زندگی مان این رو آن رو شده بود .هر شب خودمان را در عالم هپروت می دیدیم .
البته مختصری دلواپسی همداشتیم . خیال میکردیم این خانم شهرنوش پارسی پور رقیب ماست . از سوی دیگر خوشحال بودیم آقای محمود خان دولت آبادی امسال الحمدالله دیگر کاندیدای جایزه نوبل نیست ! میگفتیم ای آقا! نویسنده ای که با از ما بهتران افطاری میخورد و کراوات قرمز هم به گردنش می بندد با جایزه نوبل چیکار ؟.
شب ها دعا میکردیم بلکه بلایی سر خانم شهرنوش پارسی پور بیاید و ما با خیال راحت برنده جایزه نوبل بشویم و این آخر عمری به آلاف و اولوفی برسیم و یک عالمه هم پول وپله گیرمان بیاید .
اما از آنجا که این امپریالیسم جهانخوار همواره با ما سر ناسازگاری دارد و دلش نمی خواهد یک قطره آب خوش از گلوی مان پایین برود جایزه امسال را به یک نمایشنامه نویس بی نام و نشان نروژی داده اند و نه تنها سر ما بلکه سر خانم پارسی پور هم کلاه گذاشته اند .
البته نباید چندان نا امید بمانیم چرا که هنوز برنده جایزه «صلح »نوبل را اعلام نکرده اند و اگر خدا بخواهد و اگر این امپریالیست ها موش توی کار ما ندوانند ممکن است ما برنده جایزه صلح نوبل بشویم( البته اهمیت این جایزه از جایزه نوبل ادبیات هزار بار بیشتر است زیرا بقدرتی خدا آنچنان صلح و آرامشی در گوشه وکنار دنیا برقرار است که سالهاست ما صدای هیچ تیر و ترقه ای را نشنیده ایم )
اگر میخواهید بدانید ما چه آدم صلح طلبی هستیم و در راه بر قراری صلح چه جانفشانی هایی میفرماییم کافی است پای صحبت عیال مان بنشینید و به درد دل های ایشان گوش بدهید تا مظنه دست تان بیاید !
البته دوستان مان هم در زمینه صلح طلبی ما نظرات مشعشعانه ای دارند و پرونده ما زیر دست آنهاست و در عالم رفاقت ما را با مرحوم گلد واتر و مرحومه گلدا مایر و موشه دایان مقایسه میکنند .
خلاصه اینکه دعا کنید ما برنده جایزه صلح نوبل بشویم و به نان و آبی برسیم !
مگر ما چه چیزمان از مرحوم مغفور مناخیم بیگین کمتر است ؟ ها؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر