وقتی برای نخستین بار «کتاب مستطاب آشپزی » نوشته نجف دریا بندری و همسرش فهیمه راستکار را دیدم از خودم پرسیدم نجف دریا بندری را چیکار به آشپزی و سیر و پیاز ؟
اما وقتی شروع به خواندنش کردم دیدم چنان شیرین است و چنان حلاوتی ازبرگ برگ آن میبارد که انگار نه انگار آنرا برای یافتن یک دستور آشپزی بدست گرفته بودم .
من کتابخوانی را با «پیرمرد و دریا »و «وداع با اسلحه »به ترجمه نجف دریابندری آغاز کردم و پس از آن چنان به خواندن کتاب معتاد شدم که رمان بلند «آرزوهای بزرگ »اثر چارلز دیکنز را در یک تعطیلی بیست و چهار ساعته خواندم و به پایان بردم.
یادم میآیددر ایام جوانی زمانی که در رادیو رشت کار میکردم در یکی از محله های رشت آپارتمانی داشتم با یخچالی و چراغ والوری و تختخواب سربازی تاشویی . می نشستم شبانه روز کتاب میخواندم . از آشپزی چیزی نمیدانستم . غذایم هم سیب زمینی پخته بود و تخم مرغ و چای .یخچال خانه ام هم از خانه خدا پاک تر بود .
همکار زیبای مهربانی داشتم بنام خانم نرگس صادق پور ، گوینده رادیو بود . اهل کتاب بود. شوهری و فرزندی داشت . اما زندگی بسامانی نداشت . برایم درد دل میکرد . همچون خواهر بزرگتری برای برادرکی. برایم کتاب میآورد . من کتاب ها را با چه اشتیاقی میخواندم .
آنوقت ها هنوز از امپریالیسم جهانی و بورژوازی کمپرادور و تز « یا بمیر یا بمیران »چیزی نمیدانستم. در فکر تغییر جهان هم نبودم . سرم توی کار خودم بود و کاری هم به آقای فیدل کاسترو و انور خوجه و مائو تسه تونگ و تروتسکی نداشتم .کتاب می خواندم و با جهان فراخ دیگری آشنا میشدم .
نجف دریا بندری با ترجمه« در انتظار گودو » مرا با ساموئل بکت و با کتاب «تاریخ فلسفه غرب »با برتراند راسل آشنا کرد و بعدها با کتاب «پیامبر » و «مرد خشمگین» با خلیل جبران نیز آشنایی یافتم .
محمد قاضی مترجم معروف میهن مان به نجف دریا بندری میگفت :
تو که شه بندر دریای عشقی
چرا باید نجف نام تو باشد؟
نام هر دوی این عزیزان ماندگار باد که روزنه های جدیدی بروی جهان بر ما گشودند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر