خاکی است که رنگین شده از خون عزیزان
این ملک که بغداد و ری اش نام نهادند
در محرم ۶۱۸ قمری ، لشکر مغول به مرو حمله برد و حصار شهر در محاصره گرفت .
بزرگان شهر چاره ای جز تسلیم نیافتند . پس امام جمال الدین را که از کبار ائمه مرو بود به رسالت نزد امیران مغول فرستادند و امان خواستند .
چون شهر را وانهادند لشکر مغول داخل شهر شد و چهار شبانه روز کارشان آن بود که مردمان را به بیابان های اطراف شهر می بردند ، زن و مرد و مادر و فرزند از هم جدا میکردندو بجز چهارصد نفر که حرفه و مهارتی داشتند همگان را از دم تیغ گذراندند.
پس از آن قتل عام ها ، سید عز الدین نسابه از سادات کبار ، با جمعی سیزده شبانه روز شمار کشتگان شهر کرد . آنچه ظاهر بوده است و معین ، بیرون مقتولان در نقب ها و سوراخ ها و رساتیق(روستاها) و بیابان ها ،هزار و سیصد هزار در احصا آمد (شمرده شد ).
او در این حالت رباعی عمر خیام که حسب حال بود بر زبان رانده است :
ترکیب پیاله ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست
چندین سر وپای نازنین از سر و دست
از مهر که پیوست وبه کین که شکست؟
جوینی در جای دیگری می نویسد :
شهری که صد هزار کس داشت بیش از صد کس نماند .
(تاریخ جهانگشای جوینی- عطا ملک جوینی - جلد اول- ص۱۲۷)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر