به صحرا شدم. عشق باریده بود و زمین تر شده بود چنانک پای بر برف فرو میشد .
«بایزید بسطامی»
*******
«سهل تستری( سهل شوشتری) از محتشمان اهل تصوف بود و از کبار این طایفه بود و در این شیوه مجتهد بود و در وقت خود سلطان طریقت و برهان حقیقت بود .
حسین منصور حلاج از شاگردان او بود .
او به اتهام زندقه از شوشتر به بصره گریخت و در آنجا در گذشت .
پیروان او را فرقه سهیلیه گویند
*********
طاووس مرغی آراسته با زینت است .یعنی که نگر ، که به زینت این جهان غره نشوی که هرچند همی آرایی ، آخر فانی گردی.
کرکس دراز عمر باشد. یعنی که اگر در این جهان بسیار بمانی عاقبت ببایدت رفت ، که این سرا فانی است ، و اندرین جا کس جاوید نماند
« تفسیر طبری »
**********
نقل است که - بایزید بسطامی- یک بار عزم سفر حج کرد و منزلی چند برفت و باز آمد .
گفتند : تو هرگز عزم فسخ نکرده ای ، این چون افتاد ؟
گفت : در راه زنگی یی دیدم ، تیغی کشیده ، مرا گفت : اگر باز گردی، نیک ، و اگرنه ، سرت از تن جدا کنم .
پس مرا گفت : خدای را به بسطام گذاشتی و روی به کعبه آوردی؟
«تذکره الاولیا- عطار»
**********
آزادی در بی آرزویی است .
«شمس تبریزی»
******
گفت : بیزارم از آن خدای که به طاعت من ، از من خشنود شود وبه معصیت من ، از من خشم گیرد ، پس او خود در بند من است ، تا من چه کنم .
«تذکره الاولیا- عطار - در ذکر ابوبکر واسطی»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر