دنبال کننده ها

۲۳ فروردین ۱۴۰۰

آقای سارق مسلح
یک آقای محترمی رفته است بانک هفت تیرش را گذاشته است روی شقیقه کارمند بانک و گفته است : یالله! یک اسکناس یک دلاری بده دستم!
کارمند بانک هم ترسان و لرزان یک اسکناس یک دلاری گذاشته است کف دستش و گفته است بفرما!
آقای دزد همانجا نشسته است تا آژان ها بیایند ببرندش زندان.
وقتی آژان ها پرسیدند چرا فقط یک دلار دزدیده ای گفته است : میخواستم مرا به جرم سرقت مسلحانه ببرند زندان تا هم تختخوابی برای خوابیدن گیرم بیاید و هم از خدمات درمانی زندان برای درمان بیماری هایم استفاده کنم !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر