آمده ایم لاهیجان . البته لاهیجانی که در شمال کالیفرنیاست.
خانه ای خریده ایم بر فراز تپه ای. دور تا دورش جنگل کاج. چشم اندازش کوه و آسمان . اینسو و آنسویش دریاچه ای . نیم ساعتی با ساکرامنتو فاصله داریم . یکساعتی با دریاچه تاهو.
این آخرین کوچ ماست . کوچ مان از شیراز آغاز شد . به بوینوس آیرس رسید . راه به سانفرانسیسکو گشود . و سرانجام به این شهرک سبز کوهستانی رسیده ایم . کوچ فرجامین اما چه زمانی خواهد بود ؟
من این خانه را دوست دارم . حال و هوای خانه پدری و مادری را دارد . از آرامش و وقار و زیبایی اش خوشم میآید . نه های و هوی رهگذرانی است نه ازدحام ماشین ها و آدمیان . زمستان هایش گهگاه برفکی میبارد و می توان از پشت پنجره تنهایی به تماشای بارش برف نشست . فرصتی است تا بنشینم و قصه های این پرسه های دربدری چهل ساله را بنویسم .
خانه مان پرچین و دیوار و حصار ندارد . هر وقت به تاهو میروید سری بما بزنید . به چای تازه ای مهمان شوید .شاید هم به شامی و ناهاری. بقول حافظ جان : کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست.
شهر کوچک مان “پلاسرویل Placerville “ نام دارد . دهه ها پیش کاشفان فروتن طلا از هر سوی عالم به این شهر کوچیده و کوهها را در جستجوی طلا شکافته و نافروتنان و قانون گریزان را بر دار کشیده اند .. طلاها را برده و شهری بجا نهاده اند که رنگ و بوی شهر ها و شهرک های مدرن امروزی را ندارد . خیابانی دارد با کتابفروشی ها و میخانه ها و بارها و عتیقه فروشی ها و رستوران ها. حتی یکی از معادن طلایش را به شکل رستورانی در آورده اند و آنجا شب های شعر و نمایشگاه نقاشی بر گزار میکنند .
از وقار و زیبایی و آرامش این شهر خوشم میآید . دوباره پس از چهل و چند سال به لاهیجان کوچیده ایم.
میخواهم تقاضا کنم اسم خیابان مان را بگذارند لاهیجان !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر