چرا می نویسم ؟
این رفیق شاعرمان - حسین شرنگ - که یکی دو سالی است مثل قطره آبی در زمین فرو رفته است و نشان و نشانه ای از خود بجا نگذاشته است ، جایی نوشته بود که :
گویا "رازی" از آمیختن سرکه با مس به زنگاری دست یافت که به کار شستن و گندزدایی از زخم میآمد.
نوشتن هم برای من همان کار زنگار را با زخمهای روان میکند. این هم یک جور پانسمان است. مینویسم و زخمام را میشویم و میبندم.
نوشتن هم برای من همان کار زنگار را با زخمهای روان میکند. این هم یک جور پانسمان است. مینویسم و زخمام را میشویم و میبندم.
در پاسخش نوشتم :
حسین جان
نوشتن ، درمان درد بیهودگی است .
می نویسیم تا بیهودگی های این زندگی هشلهف در زمانه ای تلخ و هشلهف را توجیه کنیم ،تا بتوانیم شقاوت زندگی را تاب بیاوریم
تا شرم زیستن در این بقول آن پیر '' میهمانخانه مهمان کش روزش تاریک '' را از سر بگذرانیم
نوشتن ، درمان درد بیهودگی است .
می نویسیم تا بیهودگی های این زندگی هشلهف در زمانه ای تلخ و هشلهف را توجیه کنیم ،تا بتوانیم شقاوت زندگی را تاب بیاوریم
تا شرم زیستن در این بقول آن پیر '' میهمانخانه مهمان کش روزش تاریک '' را از سر بگذرانیم
چون نمی توانیم در برابر شقاوتی که در سرتاسر جهان جاری است کاری کنیم لاجرم می نویسیم تا توجیه گر ناتوانایی های خود باشیم
شاید هم مرثیه گوی ناتوانی خویش
نمیدانم ، نوشتن ، درد بی درمانی هم هست ، اعتیاد است ، پس بی جهت نیست که میگویند نویسنده آنکسی نیست که بتواند بنویسد بلکه آنکسی است که نتواند ننویسد
می نویسیم تا بگوییم هستیم !
شاید هم مرثیه گوی ناتوانی خویش
نمیدانم ، نوشتن ، درد بی درمانی هم هست ، اعتیاد است ، پس بی جهت نیست که میگویند نویسنده آنکسی نیست که بتواند بنویسد بلکه آنکسی است که نتواند ننویسد
می نویسیم تا بگوییم هستیم !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر