نرود میخ آهنین در سنگ
پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ شاه از یک توطئه ترور جان بسلامت برد.
ناصر فخر آرایی با داشتن کارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام در محوطه دانشگاه تهران چند تیر به شاه شلیک کرد اما شاه با برداشتن چند زخم سطحی دوباره به تخت سلطنت باز گشت
در این گیر و دار یکی از آن آدمیانی که معمولا به هر مناسبتی شعری و قصیده ای و غزلی می سرایند شعری سرود که بسرعت بر سر زبانها افتاد و هیچکس هم نفهمید مدح شبیه به ذم است یا ذم شبیه به مدح.
شعر این است :
آنکه انداخت او به شاه تفنگ
اینور سال نیمه بهمنگ!
این پدر سگ مگر نمیدانست
نرود میخ آهنین در سنگ؟
ناصر فخر آرایی با داشتن کارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام در محوطه دانشگاه تهران چند تیر به شاه شلیک کرد اما شاه با برداشتن چند زخم سطحی دوباره به تخت سلطنت باز گشت
در این گیر و دار یکی از آن آدمیانی که معمولا به هر مناسبتی شعری و قصیده ای و غزلی می سرایند شعری سرود که بسرعت بر سر زبانها افتاد و هیچکس هم نفهمید مدح شبیه به ذم است یا ذم شبیه به مدح.
شعر این است :
آنکه انداخت او به شاه تفنگ
اینور سال نیمه بهمنگ!
این پدر سگ مگر نمیدانست
نرود میخ آهنین در سنگ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر