از دارالمجانین ....
---------------------------------
آقای قاضی القضات
آقای قاضی القضات
آقای قاضی القضات ، یکپا گیوه و یکپا چارق ، نفس نفس زنان خود را به بارگاه اعلیحضرت همایونی مقام معظم ولایت رساند ه است و گلایه کرده است که چرا صدا و سیمای جمهوری نکبتی اسلامی خبر های مربوط به ریاست دستگاه قضا را بعد از خبرهای مربوط به اسب های ترکمن صحرا پخش کرده است ؟
اینکه آقای عظما چه گفته است و چه تصمیمی گرفته است ما بی خبریم اما بیاد خاطره ای افتادیم .
شاه آمده بود تبریز . چهار پنج سالی پیش از انقلاب بود . آمده بود تا مجتمع عظیم خانه های سازمانی کارکنان کارخانه تراکتور سازی را افتتاح کند .
من خبرنگار بودم . خبرنگار رادیو .
نوشتم : امروز مجتمع مسکونی کارکنان کارخانه تراکتور سازی تبریز توسط شاهنشاه آریامهر افتتاح شد .
یادش بخیر . آقای جوانشیر مدیر عامل خبرگزاری پارس مرا خواست و گفت :
-خبر را نا درست نوشته ای !
پرسیدم : چطور ؟
گفت : باید بنویسی شاهنشاه آریامهر امروز مجتمع مسکونی کارکنان کارخانه تراکتور سازی تبریز را افتتاح فرمودند .
اسم شاه باید در سر خط خبر میبود
اینکه آقای عظما چه گفته است و چه تصمیمی گرفته است ما بی خبریم اما بیاد خاطره ای افتادیم .
شاه آمده بود تبریز . چهار پنج سالی پیش از انقلاب بود . آمده بود تا مجتمع عظیم خانه های سازمانی کارکنان کارخانه تراکتور سازی را افتتاح کند .
من خبرنگار بودم . خبرنگار رادیو .
نوشتم : امروز مجتمع مسکونی کارکنان کارخانه تراکتور سازی تبریز توسط شاهنشاه آریامهر افتتاح شد .
یادش بخیر . آقای جوانشیر مدیر عامل خبرگزاری پارس مرا خواست و گفت :
-خبر را نا درست نوشته ای !
پرسیدم : چطور ؟
گفت : باید بنویسی شاهنشاه آریامهر امروز مجتمع مسکونی کارکنان کارخانه تراکتور سازی تبریز را افتتاح فرمودند .
اسم شاه باید در سر خط خبر میبود
*** ****
اینها رفتنی اند ؟
اینها رفتنی اند ؟
میگفت : وقت سوار شدن به هواپیما ، به پاسداری که دم پلکان هواپیما ایستاده بود گفتم :
- تا برگردیم اینها رفته اند ؟
پاسدار نگاه خشماگینی بمن انداخت و گفت : چی گفتی ؟
دیدم صورتش طوری است که حتی روی تخته مرده شور خانه هم نخواهد خندید.
گفتم : هیچی بابا ! میخواستم ببینم این مسافرانی که توی برف گیر کرده و سرگردان مانده اند تا ما بر گردیم رفته اند یا نه ؟
- تا برگردیم اینها رفته اند ؟
پاسدار نگاه خشماگینی بمن انداخت و گفت : چی گفتی ؟
دیدم صورتش طوری است که حتی روی تخته مرده شور خانه هم نخواهد خندید.
گفتم : هیچی بابا ! میخواستم ببینم این مسافرانی که توی برف گیر کرده و سرگردان مانده اند تا ما بر گردیم رفته اند یا نه ؟
******
کودک فروشی
یک آقایی در شهر پاکدشت ، بیست میلیون تومان به برادرش بدهکار بود .دختر دو ساله اش را فروخت به برادر طلبکار .
آقای طلبکار، آن زمان یک پسر هشت ساله داشت .
حالا شش سال از ماجرا گذشته است .میخواهند دخترک را برای پسرک نامزد کنند .پسرک میگوید : نمیخواهم .
مدد کاران اجتماعی پا بمیدان گذاشته اند تا از این ازدواج اجباری جلوگیری کنند . اما دست شان به جایی بند نیست .
بیست میلیون تومان کم پولی نیست .
و دخترک هیچ از این ماجراها خبر ندارد .
آقای طلبکار، آن زمان یک پسر هشت ساله داشت .
حالا شش سال از ماجرا گذشته است .میخواهند دخترک را برای پسرک نامزد کنند .پسرک میگوید : نمیخواهم .
مدد کاران اجتماعی پا بمیدان گذاشته اند تا از این ازدواج اجباری جلوگیری کنند . اما دست شان به جایی بند نیست .
بیست میلیون تومان کم پولی نیست .
و دخترک هیچ از این ماجراها خبر ندارد .
*******
کی رییس تر است ؟
کی رییس تر است ؟
ضرغامی میگوید :
با روحانی در باره انتخاب مجری گفتگوی تلویزیونی اختلاف پیدا کردم .
روحانی یک ساعت در اتاق دکور منتظر نشست .اجازه پخش ندادم . حجازی از دفتر رهبری دو بار زنگ زد .بالاخره کوتاه آمدم . بعد روحانی مغرورانه خندید که صدا و سیما را عقب راندم . انگار شاخ غول شکسته .....
با روحانی در باره انتخاب مجری گفتگوی تلویزیونی اختلاف پیدا کردم .
روحانی یک ساعت در اتاق دکور منتظر نشست .اجازه پخش ندادم . حجازی از دفتر رهبری دو بار زنگ زد .بالاخره کوتاه آمدم . بعد روحانی مغرورانه خندید که صدا و سیما را عقب راندم . انگار شاخ غول شکسته .....
****
ترکیه را هم بگیر
آقای حجت الاسلام روی منبر میگفت : عراق را گرفتیم . سوریه را گرفتیم . غزه و لبنان را گرفتیم . انشاالله بزودی اسراییل را هم میگیریم .
یکی از آن مومنان دو آتشه از پای منبر فریاد زد : حاج آقا ! اگر یک قیچی روی دیش خانه تان بگذاری ترکیه را هم میتوانی بگیری !
یکی از آن مومنان دو آتشه از پای منبر فریاد زد : حاج آقا ! اگر یک قیچی روی دیش خانه تان بگذاری ترکیه را هم میتوانی بگیری !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر