دنبال کننده ها

۷ اسفند ۱۳۹۶

پستچی محله


پستچی محله مان دختر بالا بلند بسیار زیبایی است . نامش لورا . با چشمانی آبی و صورتی نمکین .
پری پیکر بتی کز سحر چشمش
نیامد خواب در چشمان من دوش 
گاهی سر بسرش میگذارم و میگویم : دختر جان ! بجای نامه رسانی برو هالیوود ، آنجا میتوانی الیزابت تایلور بشوی .
هوا که گرم میشود شلوارکی کوتاه و بلوز نازکی می پوشد و عرق ریزان نامه های خلایق را به دست شان میرساند
بقول حضرت سعدی :
غلام قامت آن لعبتم که بر قد او
بریده اند لطافت چو جامه بر بدنش
این پریچهر نامه رسان ، از نوک پا تا بناگوش اش را خالکوبی کرده است . خالکوبی های هزار رنگ . سبز و سرخ و زرد و بنفش و آبی .صورتش حقیقتا زیباست . چشمانش نیز .اما یک نقطه بدون خالکوبی در بدنش نیست
گیسوش عنبرینه و گردن تمام عود
معشوق خوبروی چه محتاج زینت است ؟
امروز آمده بود سراغ من . همچنان زیبا و قبراق. اما سه چهار تا زنگوله به گوشش آویزان کرده بود دو سه تا حلقه فلزی طلایی هم به سوراخ بینی اش .
به خودم گفتم : انگار نهضت زشت سازی زنان در امریکا راه افتاده است . حیف تان نیست ؟ حیف تان نیست آنهمه ملاحت و زیبایی را زیر این عجق و وجق های زهره آب کن پنهان میکنید ؟باز بقول حضرت سعدی :
اگر به خوردن خون آمدی هلا بر خیز
و گر به بردن دل آمدی بیا ای دوست
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر