یکی از بزرگان اهل تمیز ؛ آقای ابراهیم گلستان و چند تا دیگر از دوستان خودش را بشام بخانه اش دعوت کرده بود .
قبل از آقای گلستان یک آقای دیگری آمده بود و گوشه ای نشسته بود و نرمک نرمک جامی میزد .
آقای گلستان از راه رسید و سری تکان داد و رفت روی مبلی لمید .
تا مهمان های دیگر از راه برسند نیم ساعتی گذشت و در این نیم ساعت جناب مستطاب گلستان نه سخنی گفت و نه از آن آقای محترم پرسید خرت به چند ؟
پس از نیم ساعت ؛ آن آقای محترم رو کرد به آقای گلستان گنده دماغ و گفت : بسیار خوب ! حالا بیایید در باره موضوع دیگری سکوت کنیم !
قبل از آقای گلستان یک آقای دیگری آمده بود و گوشه ای نشسته بود و نرمک نرمک جامی میزد .
آقای گلستان از راه رسید و سری تکان داد و رفت روی مبلی لمید .
تا مهمان های دیگر از راه برسند نیم ساعتی گذشت و در این نیم ساعت جناب مستطاب گلستان نه سخنی گفت و نه از آن آقای محترم پرسید خرت به چند ؟
پس از نیم ساعت ؛ آن آقای محترم رو کرد به آقای گلستان گنده دماغ و گفت : بسیار خوب ! حالا بیایید در باره موضوع دیگری سکوت کنیم !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر