دنبال کننده ها

۱۴ بهمن ۱۳۹۵

قربان آن قیافه های نورانی تان !!




**یک خانم سالخورده محترمی توی یکی از خیابان های دار الخرافه اسلامی ؛ چشمش می افتد به یک آخوند جوان .
جلویش را میگیرد و میگوید : ببخشید ننه جان ! شما ازدواج کرده اید ؟
آخوند جوان میگوید : نه !
میگوید : ازدواج نکنید ننه جان ! ازدواج نکنید تا بقدرتی خدا نسل تان منقرض بشود !!

حالا چرا ما این داستان را برای شما تعریف کرده ایم ؟ میخواهیم شما را بخندانیم ؟؟ نه والله ! قصدمان این است که یک داستان دیگری را برایتان تعریف کنیم .

آقا ! خدا بسر شاهد است ما هر وقت قیافه های نورانی این دست اندرکاران جمهوری اسلامی را می بینیم نمیدانیم چرا گریه مان میگیرد ؟
صد البته ما که سعادت دیدار این آقایان نورانی را نداریم ؛ اما وقتی تصاویر شان را در تلویزیون یا عکس های شان را در روزنامه ها با آن ریش و پشم سه چهار منی و آن پیراهن های بدون یقه و آن کت و شلوار های عهد دقیانوس می بینیم میزنیم زیر گریه ! حالا گریه نکن کی گریه بکن !
زن مان میگوید : باز که داری آبغوره میگیری ؟
میگوییم : زن جان ! شما واقعا نمیدانید این آقایان نورانی چه زحمت ها و مرارت ها می کشند تا هم ما و هم وطن ما در انظار جهانیان قرب و منزلتی پیدا کنیم ! الهی خدا هر چه از عمر ماست بر دارد بگذارد روی عمر این آقایان نورانی !الهی توی آن دنیا هم از قبرشان نور ببارد !!
عیال مان پخی میزند زیر خنده و میگوید : نور آتش البته !!
میخواهیم با ایشان  دست به یقه بشویم اما می بینیم زن است و میزند هر چه کتاب و دفتر و دیوان توی دم و دستگاه مان است درب و داغان میکند . بنا بر این سه چهار تا از حدیث های مرحوم مجلسی از کتاب نفیس " بحار الانوار "  و سه چهار تا حدیث هم از کتاب گرانقدر " جلا العیون " را برایش نقل میکنیم بلکه او را از عذاب جهنم و مار غاشیه و درخت زقوم و روز پنجاه هزار سال بترسانیم تا در باره این آقاایان نورانی اینطور بی محابا بد و بیراه نگوید .اما زن است دیگر !!هیچ حاضر نمی شود در عقیده اش تجدید نظر بکند .تازه دو قورت و نیمش هم باقی است وبا توپ و تشر میفرماید : همین نکبتی ها را می بینی ؟ هر کدام شان دستکم چندین میلیون دلار توی حساب های بانکی شان در جابلقا و جابلسا چپانده اند .  حالا شما بفرمایید هی بغض کنید و خود خوری بفرمایید

باری ؛ داشتیم چی میگفتیم ؟ ها ! داشتیم از قیافه های نورانی مقامات جمهوری اسلامی گپ میزدیم که حرف و سخن به جاهای دیگر کشیده شد .
بجان شما اگر از همین امروز شما هم به روزنامه های چاپ تهران نگاه بکنید یا پای تلویزیون های پشم شیشه ای شان بنشینید و به قیافه های نورانی این آقایان دقیق بشوید خود شما هم گریه تان خواهد گرفت . مثلا همین مرحوم مغفور مسموم آسید احمد آقا یادگار گرامی امام راحل یادتان میآید ؟ ایشان اگر چه ظاهرا هیچ شغل و مقامی در جمهوری نکبتی اسلامی نداشته اند اما خدا بسر شاهد است آنچنان برای مستضعفان دل میسوزانده و پستان به تنور داغ می چسبانده اند که همیشه خدا لب و لوچه شان آویزان بود و آدم نازکدلی که ما باشیم با دیدن آن قیافه مظلوم نیمه گریان شان میزدیم زیر گریه !

آن روز ها که خیلی تنور انقلاب مان گرم بود و ما عقل مان را در بست به آیات عظام اجاره نداده بودیم  بعضی از این عوامل استکبار جهانی اسم این آ سید احمد آقای امامزاده را گذاشته بودند ولیعهد گریان !!
ما آن روز ها - درست مثل امروز - خیلی به شان و منزلت انقلاب مان می نازیدیم و خیال میکردیم اگر کسی به احمد آقای ما از گل نازک تر بگوید فی الواقع به حیثیت و اعتبار انقلاب پر شکوه مان لطمه زده است ؛ تا اینکه بعد ها دستگیر مان شد که ای بابا ! این امامزاده مان  با آن قیافه نورانی اش ؛ با همدستی یک آقای کراواتی خیلی خوش تیپ و تی تیش مامانی ؛ معروف به  " صادق خوشگله "  یک حساب بانکی خیلی گردن کلفت توی یکی از بانک های اروپا دارند و چند میلیون دلاری چپانده اند توی آن حساب تا روز مبادا بکارشان بیاید .
در این میان این عوامل ضد انقلاب جهانی هم بیکار ننشستند و و لا کردار ها حتی شماره حساب  و نام بانک و موجودی حساب را هم اعلام کردند و حتی از خودشان هم سئوال نکردند که : آقا ! فردا آمدیم یک انقلاب دیگر شد ؛ آنوقت این یادگار گرامی امام راحل چه باید بکند؟  باید جل و پلاسش را جمع بکند و برود سامره ؛ مثل قدیم ندیم ها  جلوی مرقد مطهر حضرت امام حسن عسکری گدایی بکند ؟ یا برود نجف اشرف  در مرقد پاک مولای متقیان زیارتنامه بخواند ؟
تازه آمدیم  و رفت به نجف اشرف . یعنی این منافقین که دست شمر بن ذی الجوشن را از پشت بسته اند میگذاشتند یک قطره آب خوش از گلوی یادگار گرامی امام پایین برود و پوستش را قلفتی نمی کندند و بر فراز دروازه بغداد آویزان نمی کردند ؟ این است که طفلکی آمده چند میلیون دلار ناقابل در یک حساب بانکی ذخیره کرده که اگر فردا پس فردا دری به تخته ای خورد ؛ ایشان سر گرسنه بر بالین نگذارند . زن و بچه آدم که نمی تواند گرسنه بماند ؟ می تواند ؟ البته که نمی تواند !

باری ؛ پس از اینکه عده ای چاچول باز تر از احمد آقای مرحوم مغفور مسموم مرحول ! آمدند و سر ایشان را زیر آب کردند ؛ یک امامزاده دیگری پیدا شده است که بگمان ما از نوادگان امام حسن " مجتبی " است
این امامزاده نامریی عینهو ماست مختار السلطنه را میماند . نگاهش میکنند ماست است . می خرندش دوغ است . می خورندش آب است ! و از آنجا که ایشان  هم از شوربای قم و هم از حلوای کاشان میل میفرمایند ؛ بجای میلیون میلیون ؛ میلیارد میلیارد دزدیده اند و در حساب های بانکی شان در چین و ماچین تپانده اند که از قدیم گفته اند : میراث گرگ مرده به کفتار میرسد .
 بد بختانه ما که که سعادت دیدار وجود مبارک این امامزاده نامریی را نداشته ایم اما همان یکی دو تا عکسی که از این امامزاده در برخی از روزنامه های ضد انقلاب فرنگستان چاپ شده ما را به گریه انداخته . آنهم چه گریه ای !!؟؟
باری ؛ برویم سر حرف و سخن دیگرمان . داشتیم میگفتیم ما با دیدن قیافه های نورانی مقامات جمهوری اسلامی گریه مان میگیرد . زن مان که گاهگداری عکس و تفصیلات این آقایان نورانی را در روزنامه ها می بیند شروع میکند به خندیدن وسط های خنده یکباره میزند زیر گریه !
میگوییم : دیدی زن ؟ دیدی بالاخره نور معرفت به قلب شما هم راه یافته ؟!
در جواب مان میگوید : خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته است از آن میخندم
میگوییم : زن جان ! بیا از خر شیطان پایین !  به نور معرفت امکان بده تا به همه وجودت بتابد !
نیشخندی میزند و عکس این آقایان نورانی را جلوی چشمان بابا قوری گرفته مان میگیرد و با خشم میگوید :
-من از این گریه ام میگیرد که این پاپتی ها که اگر صد من ارزن روی شان بریزی یکی شان پایین نمی آید ؛  شده اند وزیر و وکیل ورهبر و فرمانده کل قوا و قاضی القضات و همه کاره مملکت !!
میگوییم : زن جان ! آخر انصاف ات کجاست ؟ این آقایان نورانی کجای شان به غربتی ها میماند ؟ اینها اغلب شان یا آیت الله العظمایند ؛ یا آقا زاده اند ؛ یا آیت الله زاده اند ؛ یا دستکم ثقه الاسلامی ؛ حجت الاسلامی ؛ چیزی هستند !  اینها هر کدام شان سه چهار تا مدرک دکترا از معتبر ترین دانشگاههای " نیست در جهان " دارند !! بعد عکس فرمانده کل نیروهای مسلح را نشانش میدهیم و میگوییم : این سردار سر لشکر را می بینی ؟ این آقا تا همین پارسال پیرار سال ؛ در میدان تره بار فروشان برای خودش کیا و بیایی داشته ! داش مشدی محله بوده ! همینکه برق چاقوی ضامن دارش میدرخشیده صد تا طاغوتی و درباری و ساواکی و ضد انقلاب از ترس غش میکرده اند ؛ هیچکس نمی توانسته جلو دارش بشود ؛ با این سابقه و تجربه و مهارت و کار آزمودگی ؛ میخواستی چیکاره بشود ؟ رفتگر محله چاله میدان ؟؟
زن مان با خشم میگوید : والله رفتگری هم برای سرش زیادی است !
ما چون نمی توانیم با زبان بازی زن مان را به صراط مستقیم راهنمایی کنیم دست از بحث و جدل میکشیم و دوباره میرویم توی نخ عکس های این آقایان نورانی !
در صفحه اول روزنامه عکس بزرگی چاپ شده است از آقای رهبر معظم !که گویا بعد از رحلت امام نورانی اندر نورانی مان ؛ شده است وکیل وصی همه مستضعفین روی زمین ! به عکس مبارک شان خیره میشویم و می بینیم دیگر حتی یکدانه موی سیاه توی ریش مبارک این زیتونه اسلام نیست . اشک توی چشمان مان حلقه میزند .به خودمان میگوییم : از خود گذشتگی وجوانمردی و فداکاری را می بینی ؟ یک آیت الله العظمای به این بزرگی آمده است عمرش را و جانش را و حتی ریش مبارکش را در راه اعتلای نام ایران گذاشته ؛ آنوقت این ضد انقلابیون حرام لقمه به چنین رهبر معظمی میگویند آسید علی گدای روضه خوان ! شرم و حیا هم خوب چیزی است والله !
روزنامه را دو باره ورق میزنیم بلکه عکسی هم از رییس جمهور زورکی - مکتبی سابق  مان پیدا کنیم ؛ اما انگاری این روزنومه چی های دار الخرافه اسلامی میانه خوشی با چنین رییس جمهور خوش تیپ خوش لبخند خوش برو رویی ندارند . حالا عکس اش هم نباشد اشکالی ندارد . ما میدانیم که آن فرزند خلف ابراهیم ؛ حتی همان دو سه دانه ریشی را که روی چانه مبارک شان داشته اند در راه آبادی ایران سپید کرده اند ! مگر شوخی است که یک آدمی - آنهم رییس جمهور زورکی مکتبی - شبانه روز به امریکا و انگلستان و اسراییل و فرانسه و همه عوامل استکبار جهانی مشت و لگد پرتاب بکند و بعدش هم زیر جلکی با یکی یکی شان قایم موشک بازی اسلامی بکند ؟ مگر شوخی است که آدمیزاد با این امریکای جهانخوار در بیفتد و پوزه نا مبارکش را بخاک بمالد و آنوقت همان دو سه نخ ریشی را که روی چهره مبارک دارد در راه اعتلای اسلام قربانی نکند ؟؟
مگر شوخی است که آدم بتواند با احمد البشیر وابو نیاز و ابوحمار و ابو کمال و ابو جهاد سر و کله بزند و پول بی زبان نفت را توی انبان پر نا شدنی شان بریزد تا بمبی در فلانجا بترکانند وگلوله ای در فلان شهر در قلب ضد انقلابی شلیک کنند و چهار تا عکس امام مرحول راهم  در کوچه پسکوچه های لبنان و دمشق و نمیدانم بورکینا فاسو بیاویزند ؟؟
این کار ها آدم را پیر که هیچ ؛ بلکه فرسوده و داغان میکند . دخل آدم را در میآورد . از همه اینها گذشته ؛ شما این حجت الاسلام و المسلمین مرحوم مغفور مغفول مفعول  حضرت آیت الله العظمی هاشمی رفسنجانی - موسوم به سارق العلما - را دستکم گرفته اید ؟ مگر میشد به این آسانی ها لنگش کرد و فرستاد پیش عمه جانش تا آنجا شبانه روز برای قوم و خویش هایش دعای ندبه بخواند؟  علاوه بر این باید چار چشمی مواظب حجت الاسلام های بخو بریده تر از خود شد مبادا فرش زیر پایش را بکشند . بله ! همین کار هاست که استخوان آدمی را پوک میکند .
حالا این طفلکی ها با اینهمه گرفتاری ؛ اینطور سر و مرو گنده راه میروند و کک شان نگزیده است همه اش از قدرت اسلام است . خداوند تبارک و تعالی حامی و پشتیبان ایشان است . حالا ضد انقلاب هر چه میگوید و می نویسد بگذار بگوید و بنویسد .
خدا روح شاه سابق مان را هم شاد بفرماید . خداوند در آن دنیا ایشان را با اولیاء و انبیا محشور کند انشاءالله به لطفه و کرمه !
آن خدا بیامرز وقتی شنید خلایق توی خیابانها راه افتاده و مرگ بر شاه میگویند آمد جلوی دوربین تلویزیون و دستان مبارکش را توی جیب های جلیقه ضد گلوله اش کرد و بدون هیچگونه ملاحظه ای یک سری فرمایشات شاهانه فرمود و دست آخر هم گفت : مه فشاند نور و سگ عوعو کند !!
خداوند همه رفتگان شما را هم بیامرزد ؛ خداوند بشما عمر با عزت عنایت بفرماید . اینها هر چه در باره دست اندر کاران نورانی جمهوری اسلامی میگویند و مینویسند همه اش دروغ و پرت و پلاست .
خداوند این زن جان  ما را هم به صراط مستقیم هدایت بفرماید چه در غیر اینصورت ما مجبوریم آن کلام شاهانه را دو باره تکرار کنیم که : مه فشاند نور و سگ عوعو کند ! که از قدیم گفته اند : کلام الملوک ؛ ملوک الکلام !!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر