میگوید : این شعر خیام را خوانده ای ؟
میگویم : کدام شعر ؟
سینه ای صاف میکند و میخواند :
بر خیز و مخور غم جهان گذران
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
در کار جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نمیشدی از دگران
میگویم : خب ؛ منظور ؟
میگوید : من معتقدم که اصرار عجیب شاعران ما به اینکه از این دو روز زندگی لذت ببریم ؛ نتیجه شکست های پیاپی و حس تلخ تاریخی " باختن " و بازنده بودن است . ما همیشه و در همه روزگاران بازنده بوده ایم .
میگویم : عجب ؟
میگوید : عجب بی عجب ! ما در آزمون های بزرگ تاریخی ؛ میان شور و شعور ؛ غالبا و گاه بناچار " شور " را برگزیده ایم . انتخابی که بهایش را تا امروز نیز می پردازیم .
می پرسم : جایگاه روشنفکران ما در این شور پرستی کجاست ؟
میگوید : روشنفکری ما نیز که بناست روشن بیندیشد و پرده از تیرگی ها و ابهامات بر دارد ؛ بجای تیرگی زدایی غالبا بر این ابهامات و تیرگی ها افزوده است اما چیزی از آن نکاسته است . یعنی که معمولا خود پرچمدار این شور دوستی های هیجان زده و نیندیشیده شده است . اما آن تک ستارگانی که در تاریخ روشنفکری ما به تلاش برای زدودن این ابهامات دست زده اند و از مرزها فراتر رفته اند اکثرا بمرگ طبیعی نمرده اند و برخی از آنان به اشکال فجیعی به قتل رسیده اند .
می پرسم : نمود های بیرونی این بحران را در کجا باید جستجو کرد ؟
میگوید : در ناسیونالیزم کاذب . در اسلام گرایی . در اسلامی نمایی فرصت طلبانه . و در چپ زدگی بی رویه .
میگویم : کدام شعر ؟
سینه ای صاف میکند و میخواند :
بر خیز و مخور غم جهان گذران
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
در کار جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نمیشدی از دگران
میگویم : خب ؛ منظور ؟
میگوید : من معتقدم که اصرار عجیب شاعران ما به اینکه از این دو روز زندگی لذت ببریم ؛ نتیجه شکست های پیاپی و حس تلخ تاریخی " باختن " و بازنده بودن است . ما همیشه و در همه روزگاران بازنده بوده ایم .
میگویم : عجب ؟
میگوید : عجب بی عجب ! ما در آزمون های بزرگ تاریخی ؛ میان شور و شعور ؛ غالبا و گاه بناچار " شور " را برگزیده ایم . انتخابی که بهایش را تا امروز نیز می پردازیم .
می پرسم : جایگاه روشنفکران ما در این شور پرستی کجاست ؟
میگوید : روشنفکری ما نیز که بناست روشن بیندیشد و پرده از تیرگی ها و ابهامات بر دارد ؛ بجای تیرگی زدایی غالبا بر این ابهامات و تیرگی ها افزوده است اما چیزی از آن نکاسته است . یعنی که معمولا خود پرچمدار این شور دوستی های هیجان زده و نیندیشیده شده است . اما آن تک ستارگانی که در تاریخ روشنفکری ما به تلاش برای زدودن این ابهامات دست زده اند و از مرزها فراتر رفته اند اکثرا بمرگ طبیعی نمرده اند و برخی از آنان به اشکال فجیعی به قتل رسیده اند .
می پرسم : نمود های بیرونی این بحران را در کجا باید جستجو کرد ؟
میگوید : در ناسیونالیزم کاذب . در اسلام گرایی . در اسلامی نمایی فرصت طلبانه . و در چپ زدگی بی رویه .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر