رفته بودیم سراب . من بودم و رفیق فیلمبردارم سیفی . رفته بودیم سراب تا از بازدید استاندار آذربایجان شرقی - سپهبد اسکندر آزموده - از این شهر تو سری خورده گزارش خبری تهیه کنیم . هنوز یکی دو سالی به انقلاب مانده بود .
رفتیم در یک دبیرستان پسرانه . به سبک و سیاق آنروز یک مشت آتا و اوتا ؛بلند و کوتاه ؛ آمده بودند تا با شعر و شعار و هروله مراتب شاهدوستی شان را ابراز بفرمایند .
من و رفیقم در راهروی مدرسه چشم مان به قفسه شیشه ای نسبتا بزرگی افتاد که چند تا کتاب به زبان انگلیسی در آن چیده شده بود . نگاه شان کردیم . دو جلد کتاب کاپیتال نوشته جناب آقای مارکس بما چشمک میزد . با حیرت گفتیم : کاپیتال ؟ در مدرسه ای در سراب ؟ انهم به زبان انگلیسی ؟
خواستیم قفسه را باز کنیم و کتاب را بدزدیم . اما قفسه قفل بود . هر کاری کردیم نتوانستیم آنرا باز کنیم . ناچار از خیر کتاب جناب مارکس گذشتیم و با لب و لوچه آویزان بر گشتیم تبریز .
حالا چهل سالی از آن ماجرا گذشته است . من گاه بخودم میگویم مگر ما انگلیسی میدانستیم ؟ مگر انگلیسی دانستن مان منحصر به همان یس و نو نبود ؟ پس چرا میخواستیم چنین کتابی را بدزدیم .؟ اصلا آقا چنین کتابی در قفسه یک دبیرستان درب و داغان در شهر درب و داغان تری همچون سراب چیکار میکرد ؟ یعنی از دوران پیشه وری آنجا مانده بود و هیچیک از دبیران و معلمان هم نمیدانستند که این چه کتابی است ؟
یکی دو سالی گذشت و توفان آن انقلاب کذایی همه چیز را در هم پیچید که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان . یک روز در تهران دو جلد ترجمه فارسی کتاب کاپیتال جناب آقای مارکس را خریدیم و شروع به خواندنش کردیم . بیست صفحه اش را خواندیم چیزی دستگیرمان نشد . دو باره آمدیم همان بیست صفحه را خواندیم . باز هم چیزی دستگیرمان نشد . بخودمان گفتیم : یعنی نا سلامتی سواد مان نم کشیده ؟ با چه والذاریاتی سی چهل صفحه را با دقت و وسواس خواندیم. باز هم چیزی حالی مان نشدیم. ناچار کتاب را بستیم و ازخیر خواندن کتاب کاپیتال گذشتیم .
حالا وقتی به پشت سرمان نگاه میکنیم میگوییم : هیهات ! ما چه انسان های ذهنیت گرای غافلی بودیم ها . !! آیا رهبران ما هم مثل خود ما چنین توخالی و بیسواد و پر مدعا و ذهنیت گرا بودند ؟
آیا آنها از کتاب آقای مارکس چیزی حالی شان میشد ؟ آیا اصلا این کتاب را هرگز ورقی زده بودند ؟ آیا سواد خواندن چنین متن دشواری را داشتند ؟
در باره ماتریالیزم دیالکتیک چیزی نمیگویم که دیگر موجبات آبروریزی بیشتر ما و رفیقان و رهبران پیشین نسل ما را فراهم میکند .
در خانه اگر کس است یک حرف بس است .
رفتیم در یک دبیرستان پسرانه . به سبک و سیاق آنروز یک مشت آتا و اوتا ؛بلند و کوتاه ؛ آمده بودند تا با شعر و شعار و هروله مراتب شاهدوستی شان را ابراز بفرمایند .
من و رفیقم در راهروی مدرسه چشم مان به قفسه شیشه ای نسبتا بزرگی افتاد که چند تا کتاب به زبان انگلیسی در آن چیده شده بود . نگاه شان کردیم . دو جلد کتاب کاپیتال نوشته جناب آقای مارکس بما چشمک میزد . با حیرت گفتیم : کاپیتال ؟ در مدرسه ای در سراب ؟ انهم به زبان انگلیسی ؟
خواستیم قفسه را باز کنیم و کتاب را بدزدیم . اما قفسه قفل بود . هر کاری کردیم نتوانستیم آنرا باز کنیم . ناچار از خیر کتاب جناب مارکس گذشتیم و با لب و لوچه آویزان بر گشتیم تبریز .
حالا چهل سالی از آن ماجرا گذشته است . من گاه بخودم میگویم مگر ما انگلیسی میدانستیم ؟ مگر انگلیسی دانستن مان منحصر به همان یس و نو نبود ؟ پس چرا میخواستیم چنین کتابی را بدزدیم .؟ اصلا آقا چنین کتابی در قفسه یک دبیرستان درب و داغان در شهر درب و داغان تری همچون سراب چیکار میکرد ؟ یعنی از دوران پیشه وری آنجا مانده بود و هیچیک از دبیران و معلمان هم نمیدانستند که این چه کتابی است ؟
یکی دو سالی گذشت و توفان آن انقلاب کذایی همه چیز را در هم پیچید که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان . یک روز در تهران دو جلد ترجمه فارسی کتاب کاپیتال جناب آقای مارکس را خریدیم و شروع به خواندنش کردیم . بیست صفحه اش را خواندیم چیزی دستگیرمان نشد . دو باره آمدیم همان بیست صفحه را خواندیم . باز هم چیزی دستگیرمان نشد . بخودمان گفتیم : یعنی نا سلامتی سواد مان نم کشیده ؟ با چه والذاریاتی سی چهل صفحه را با دقت و وسواس خواندیم. باز هم چیزی حالی مان نشدیم. ناچار کتاب را بستیم و ازخیر خواندن کتاب کاپیتال گذشتیم .
حالا وقتی به پشت سرمان نگاه میکنیم میگوییم : هیهات ! ما چه انسان های ذهنیت گرای غافلی بودیم ها . !! آیا رهبران ما هم مثل خود ما چنین توخالی و بیسواد و پر مدعا و ذهنیت گرا بودند ؟
آیا آنها از کتاب آقای مارکس چیزی حالی شان میشد ؟ آیا اصلا این کتاب را هرگز ورقی زده بودند ؟ آیا سواد خواندن چنین متن دشواری را داشتند ؟
در باره ماتریالیزم دیالکتیک چیزی نمیگویم که دیگر موجبات آبروریزی بیشتر ما و رفیقان و رهبران پیشین نسل ما را فراهم میکند .
در خانه اگر کس است یک حرف بس است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر