اهرمن چهرگان
هرگاه این شعر فردوسی را میخوانم سیمای نجیب حکیم توس در ذهن و ضمیرم جان میگیرد که هزار سال پیش با چه جهان نگری خردمندانه ای روزگار دیروزین و امروزین ما ایرانیان را در آیینه خرد ورزی خویش میدیده است :
از این مار خوار ، اهرمن چهرگان
زدانایی و شرم بی بهرگان
نه گنج ونه نام و نه تخت و نژاد
همی داد خواهند گیتی به باد۰۰
شود خوار هرکس بود ارجمند
فرومایه رابخت گردد بلند
پراکنده گردد بدی در جهان
گزند آشکارا و نیکی نهان
به هر کشوری در ، ستمکاره ای
پدید آیدو زشت پتیاره ای
نشان شب تیره آید پدید
زما بخت فرخ بخواهد برید…
از این مار خوار ، اهرمن چهرگان
زدانایی و شرم بی بهرگان
نه گنج ونه نام و نه تخت و نژاد
همی داد خواهند گیتی به باد۰۰
شود خوار هرکس بود ارجمند
فرومایه رابخت گردد بلند
پراکنده گردد بدی در جهان
گزند آشکارا و نیکی نهان
به هر کشوری در ، ستمکاره ای
پدید آیدو زشت پتیاره ای
نشان شب تیره آید پدید
زما بخت فرخ بخواهد برید…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر