دی رفت و پری رفته و روز امروز است
آقا ! اینکه میگویند هر چه سنگ است به پای لنگ است لابد حکمتی در کار است
ما امروز کله سحر پا شدیم و چسان فسانی کردیم وآمدیم طبقه پایین تا صبحانه ای بخوریم و برویم پی کار و زندگی مان . اهل و عیال مان هم چند روزی است نوا خانوم را برداشته اند و رفته اند مسافرت .
وقتیکه داشتیم از پله ها پایین میآمدیم صدای شرشر آب شنیدیم . به خودمان گفتیم نکند دیشب دو باره سر به هوایی کرده ایم و آب دستشویی را نبسته ایم .
آمدیم پایین و دیدیم خدای من ! تمامی خانه مان را آب گرفته . ما را می بینی ؟ کم مانده بود سکته ناقص بفرماییم و به لقاء الله بشتابیم .
چه کنیم ؟ چه نکنیم ؟ ما که الحمد الله از قلیان چاق کردن حتی پف نم زدنش را بلد نیستیم و جناب آقای باریتعالی هیچ هنری غیر از دشمن تراشی و پاچه گیری عنایت مان نفرموده است
آمدیم برویم آب خانه را قطع کنیم .
اول هفت هشت تا قل هو الله خواندیم و دور و برمان را فوت کردیم بلکه اجنه را بتارانیم ، اما هر چه گشتیم فلکه اصلی را پیدا نکردیم . رفتیم توی گاراژ، رفتیم جلوی خانه ، رفتیم پشت خانه ، کم مانده بود برویم پشت بام .بناچار تصمیم گرفتیم چند ده دلاری نذر حضرت عباس بکنیم بلکه قدم رنجه بفرماید و با انفاس قدسی اش این آب لعنتی را قطع بفرماید !
خواستیم تلفن بزنیم بیایند ببینند این چشمه آب زلالی که فواره زنان از پشت یخچال خانه مان جاری است از کجا میآید ؟
خواستیم یخچال را حرکت بدهیم دیدیم همسر جان مان آنقدر خوردنی و نوشیدنی وگوشت و مرغ و میوه تویش چپانده اند که باید جناب آقای رستم دستان را صدا کنیم تا به یاری ما بشتابد
چه کنیم ؟ چه نکنیم ؟
تا تو از بغداد بیرق آوری
درکلاته ، کشت نگذارد کلاغ
خلاصه عرق ریزان و ترسان و لرزان همه فلکه های آبرسانی را با چه جان کندنی پیدا کردیم و بیاری حضرت آقای عجل الله تعالی فرجه همه آنها را بستیم و الحمد الله آب قطع شد
خب ، حالا چه خاکی بسر کنیم ؟چطوری اینهمه آب را خالی کنیم ؟رفتیم هر چه حوله و لنگ و ملافه و پیراهن توی خانه بود پیدا کردیم و آوردیم ریختیم وسط آب و نشستیم به چلاندن آنها. یکی دو ساعتی جان مان به لب مان رسید تا توانستیم خانه مان را بقول علمای اعلام " آب زدایی " کنیم .
نگاهی به ساعت مان کردیم و دیدیم حالاست که باید برویم سرکار . خسته و مانده و تشنه و گرسنه پریدیم توی ماشین آمدیم سر کارمان . حالا که این عرایض مان را میخوانید این آقای گیله مرد پهلوان ! نه می تواند کمرش را راست کند ،نه می تواند بلبل زبانی بفرماید ، نه می تواند دست هایش را تکان بدهد و نه جانی در بدن دارد. بگمانم دعا های این آقای علی آقای جهنم فروش مستجاب شده است و ما راهی آن دنیاییم !!
لطف بفرمایید امروز دور و بر ما نپلکید که عینهو سگ یوسف ترکمن را میمانیم،یکوقت دیدید گازتان گرفتیم
بقول حضرت قا آنی :
راست گویند حکیمان جهاندیده که نیست
لاله بی داغ و شکر بی مگس و گل بی خار
ما امروز کله سحر پا شدیم و چسان فسانی کردیم وآمدیم طبقه پایین تا صبحانه ای بخوریم و برویم پی کار و زندگی مان . اهل و عیال مان هم چند روزی است نوا خانوم را برداشته اند و رفته اند مسافرت .
وقتیکه داشتیم از پله ها پایین میآمدیم صدای شرشر آب شنیدیم . به خودمان گفتیم نکند دیشب دو باره سر به هوایی کرده ایم و آب دستشویی را نبسته ایم .
آمدیم پایین و دیدیم خدای من ! تمامی خانه مان را آب گرفته . ما را می بینی ؟ کم مانده بود سکته ناقص بفرماییم و به لقاء الله بشتابیم .
چه کنیم ؟ چه نکنیم ؟ ما که الحمد الله از قلیان چاق کردن حتی پف نم زدنش را بلد نیستیم و جناب آقای باریتعالی هیچ هنری غیر از دشمن تراشی و پاچه گیری عنایت مان نفرموده است
آمدیم برویم آب خانه را قطع کنیم .
اول هفت هشت تا قل هو الله خواندیم و دور و برمان را فوت کردیم بلکه اجنه را بتارانیم ، اما هر چه گشتیم فلکه اصلی را پیدا نکردیم . رفتیم توی گاراژ، رفتیم جلوی خانه ، رفتیم پشت خانه ، کم مانده بود برویم پشت بام .بناچار تصمیم گرفتیم چند ده دلاری نذر حضرت عباس بکنیم بلکه قدم رنجه بفرماید و با انفاس قدسی اش این آب لعنتی را قطع بفرماید !
خواستیم تلفن بزنیم بیایند ببینند این چشمه آب زلالی که فواره زنان از پشت یخچال خانه مان جاری است از کجا میآید ؟
خواستیم یخچال را حرکت بدهیم دیدیم همسر جان مان آنقدر خوردنی و نوشیدنی وگوشت و مرغ و میوه تویش چپانده اند که باید جناب آقای رستم دستان را صدا کنیم تا به یاری ما بشتابد
چه کنیم ؟ چه نکنیم ؟
تا تو از بغداد بیرق آوری
درکلاته ، کشت نگذارد کلاغ
خلاصه عرق ریزان و ترسان و لرزان همه فلکه های آبرسانی را با چه جان کندنی پیدا کردیم و بیاری حضرت آقای عجل الله تعالی فرجه همه آنها را بستیم و الحمد الله آب قطع شد
خب ، حالا چه خاکی بسر کنیم ؟چطوری اینهمه آب را خالی کنیم ؟رفتیم هر چه حوله و لنگ و ملافه و پیراهن توی خانه بود پیدا کردیم و آوردیم ریختیم وسط آب و نشستیم به چلاندن آنها. یکی دو ساعتی جان مان به لب مان رسید تا توانستیم خانه مان را بقول علمای اعلام " آب زدایی " کنیم .
نگاهی به ساعت مان کردیم و دیدیم حالاست که باید برویم سرکار . خسته و مانده و تشنه و گرسنه پریدیم توی ماشین آمدیم سر کارمان . حالا که این عرایض مان را میخوانید این آقای گیله مرد پهلوان ! نه می تواند کمرش را راست کند ،نه می تواند بلبل زبانی بفرماید ، نه می تواند دست هایش را تکان بدهد و نه جانی در بدن دارد. بگمانم دعا های این آقای علی آقای جهنم فروش مستجاب شده است و ما راهی آن دنیاییم !!
لطف بفرمایید امروز دور و بر ما نپلکید که عینهو سگ یوسف ترکمن را میمانیم،یکوقت دیدید گازتان گرفتیم
بقول حضرت قا آنی :
راست گویند حکیمان جهاندیده که نیست
لاله بی داغ و شکر بی مگس و گل بی خار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر