آقا ! اگر از ما دلخور نمیشوید و فحش مان نمیدهید ؛ دل به دریا میزنیم و میگوییم ما سالهای سال است از چند واژه بدمان میآید . بد جوری هم بدمان میآید .
یکی شان واژه " خلق " است که از بس توسط روبهان و شغالان دست مالی شده ؛ آدمیزاد با شنیدن کلمه " خلق " عقش میگیرد و بیاد مسعود رجوی و کیانوری و فرخ نگهدار و مابقی سینه چاکان خلق می افتد .
آن دیگری واژه " انقلاب " است که گویی همراه خود نکبت و مرگ و آوارگی و جنگ و کشتار و ویرانی و سفاهت و بلاهت و شقاوت و آدمکشی و خمینی و خلخالی و مفاعیل خمسه و احمدی نژاد و رفسنجانی و خامنه ای و شجره خبیثه ملایان و روضه خوانها را برای آدمیان هدیه میآورد .
آن دیگری واژه " شهید " است که با شنیدن آن تن آدمی به رعشه می افتد و سیمای کریه لاجوردی را در برابر خود می بیند و بوی گنداب اسلام ناب محمدی مشامش را میآزارد .
تازگی ها هم یک واژه جدید به جمع واژگان نفرت انگیز افزوده شده که مثل نقل و نبات از در و دیوار میبارد
این واژه که تنها برای نان قرض دادن و خر رنگ کنی از آن استفاده میشود کلمه بیچاره و بی زبان و بی پناه و بیگناه " استاد " است که رندان شب و روز و وقت و بیوقت آنرا بپای این و آن میریزند و یارو را به عرش اعلا میبرند و هیچ هم حالی شان نیست که آخر ای پدر آمرزیده ! آن بنده خدایی که چهار خط شعر بند تنبانی نوشته یا دلینگ دلینگ روح خراشی راه انداخته ؛ چه گلی بسر بشریت زده یا چه تخم دوزرده ای کرده است که باید " استاد " خطابش کنیم ؟
خلاصه اینکه : آقا ما امروز بد جوری کفری شده ایم . ببخشایید ما را بابت بد زبانی مان .
یکی شان واژه " خلق " است که از بس توسط روبهان و شغالان دست مالی شده ؛ آدمیزاد با شنیدن کلمه " خلق " عقش میگیرد و بیاد مسعود رجوی و کیانوری و فرخ نگهدار و مابقی سینه چاکان خلق می افتد .
آن دیگری واژه " انقلاب " است که گویی همراه خود نکبت و مرگ و آوارگی و جنگ و کشتار و ویرانی و سفاهت و بلاهت و شقاوت و آدمکشی و خمینی و خلخالی و مفاعیل خمسه و احمدی نژاد و رفسنجانی و خامنه ای و شجره خبیثه ملایان و روضه خوانها را برای آدمیان هدیه میآورد .
آن دیگری واژه " شهید " است که با شنیدن آن تن آدمی به رعشه می افتد و سیمای کریه لاجوردی را در برابر خود می بیند و بوی گنداب اسلام ناب محمدی مشامش را میآزارد .
تازگی ها هم یک واژه جدید به جمع واژگان نفرت انگیز افزوده شده که مثل نقل و نبات از در و دیوار میبارد
این واژه که تنها برای نان قرض دادن و خر رنگ کنی از آن استفاده میشود کلمه بیچاره و بی زبان و بی پناه و بیگناه " استاد " است که رندان شب و روز و وقت و بیوقت آنرا بپای این و آن میریزند و یارو را به عرش اعلا میبرند و هیچ هم حالی شان نیست که آخر ای پدر آمرزیده ! آن بنده خدایی که چهار خط شعر بند تنبانی نوشته یا دلینگ دلینگ روح خراشی راه انداخته ؛ چه گلی بسر بشریت زده یا چه تخم دوزرده ای کرده است که باید " استاد " خطابش کنیم ؟
خلاصه اینکه : آقا ما امروز بد جوری کفری شده ایم . ببخشایید ما را بابت بد زبانی مان .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر