دنبال کننده ها

۱۷ تیر ۱۳۹۳

هدیه الهی


حضرت علامه مجلسی در کتاب مستطاب حليه المتقين از قول حضرت صادق نقل فرموده اند که چون حق تعالی بنده ای را دوست دارد؛ يکی از سه تحفه را برای او ميفرستد:  تب؛  درد چشم؛ يا درد سر

راستش؛ ما تا همين امروز  خيال ميکرديم با اين بار گناهانی که بر دوش ماست؛ ما يکی از بندگان منفور خدا هستيم و حضرت باريتعالی چون چشم ديدن ما را نداشته است اين سر درد لعنتی مزمن هزار ساله را برای ما به ارمغان فرستاده است. اما حالا که اين کتاب مستطاب را خوانده ايم؛ فهميده ايم که ما نه تنها يکی از بندگان مقرب درگاه حضرت احديت هستيم بلکه حضرت باريتعالی چون ما را خيلی دوست داشته اند اين سر درد مزمن هزار ساله را برای ما هديه فرستاده اند تا شب نيمه شب  از خواب پا بشويم و لابد به درگاه کبريايی اش دعا بکنيم! منتهای مراتب چون ما اهل دعا و اينجور مسخره بازی ها نيستيم؛ بجای دعا کفر ميگوييم و ستون های درگاه کبريايی را ميلرزانيم.

حالا؛ داستان ديگری را برای تان بگوييم. خدا کند که خنده تان نگيرد؛ خدا کند که خيال نکنيد اين پرت و پلاها را از خودمان در آورده ايم. خدا کند که خيال نکنيد داريم اسلام عزيز را مسخره می کنيم.

علامه مجلسی مرقوم فرموده اند: در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر منقول است که: يک شب تب؛ برابر است با عبادت يکساله! دو شب تب؛ برابر است با عبادت دو ساله! و سه شب تب؛ برابر است با عبادت هفتاد ساله

يعنی اينکه: اگر شما سه شب متوالی تب داشته باشيد؛ درست مثل اين است که هفتاد سال تمام  به درگاه حضرت باريتعالی عبادت کرده باشيد!

همچنين ميفرمايند: از حضرت رسول منقول است که هر که يک شب بيماری بکشد  و چون صبح شود و خدا را شکر کند؛ حق تعالی؛ به فضل خود ثواب عبادت شصت ساله بر او عطا فرمايد!

و در روايت ديگر وارد شده است که مومن چون تب ميکند؛ گناهانش مانند برگ درخت از او ميريزد. و اگر بر رختخواب بيفتد ناله اش ثواب سبحان الله دارد و فريادش ثواب لا اله الا الله دارد!!  و از پهلو به پهلو که ميگردد؛ مانند کسی است که در راه خدا شمشير ميزند! ( حليه المتقين -صفحه 147- در ثواب بيماری – انتشارات رشيدی-تهران)

ای بر پدر نادانی لعنت! انگار ما تا همين ديروز کور بوده ايم؛ انگار کر هم بوده ايم! ما چه ميدانستيم شبها که از زور سر درد هی از اين پهلو به آن پهلو ميشويم؛ داريم در راه خدا شمشير ميزنيم!!

ما چه ميدانستيم اين سر درد مان  لطفی است که خداوند به ما عنايت فرموده اند!

ما چه ميدانستيم که اگر سه شب تب بکنيم؛ ثواب عبادت هفتاد ساله را در ديوان اعمال ما می نويسند؟

ما چه ميدانستيم آقا! ما تا امروز خيال ميکرديم مرتد و ملحد و کافر و مهدور الدم و نميدانم بنده مطرود و منفور خداييم؟

نميدانستيم که با اين تب هايی که کرده ايم  همه گناهان مان آمرزيده شده و دفتر اعمال مان پاک پاک است؟

اگر اينها را ميدانستيم که نمی آمديم شب و نيمه شب؛ بارگاه کبريايی حضرت باريتعالی را با کفر های مان بلرزانيم! ميآمديم؟ البته که نمی آمديم!

خودمانيم ها؛ چطور است که ما ادعای پيغمبری بکنيم؟ ما که بار گناهی بر دوش مان نيست و معصوم و طيب و طاير و پاک و آمرزيده ايم! چه معنی دارد که همينطور بنشينيم و چشم به آسمان بدوزيم و ادعای رسالت نکنيم؟

آقا! نمی خواهيد مريد ما بشويد؟ برای شما خرجی ندارد ها!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر