دنبال کننده ها

۱۶ بهمن ۱۳۹۱

شاعرانی که با آنها گریسته ام

دکتر شفیعی کدکنی

....وقتی به شعر معاصر نگاه میکنم ؛ شعرا در برابرم در چند صف قرار میگیرند .
یک صف ؛ صف شاعرانی است که من با آنها گریسته ام . مثل گلچین گیلانی ؛ حمیدی شیرازی ؛ شهریار ؛ لاهوتی ؛ عارف قزوینی و چند تن دیگر .
یک صف ؛ صف گویندگانی است که با آنها شادمانی داشته ام و خندیده ام . نه بر آنها که با آنها . و بر زمانه و تاریخ و آدم های مسخره روزگار . از سیاستمدار خائن تا زاهد ریا کار و همه نمایندگان ارتجاع و دشمنان انسانیت  . شاعرانی مثل سید اشرف ؛ ایرج ؛ عشقی ؛ روحانی ؛ افراشته ؛ بهروز ؛ و چند تن دیگر .
یک صف ؛ صف شاعرانی است که شعرشان مثل چتری است که روی سرت میگیری تا از رگبار لجنی که روزگار بر سر و روی آدمیزادان پشنگ میکند خود را محافظت کنی . مثل شعرهای بهار و پروین و عقاب خانلری و شعر چند تن دیگر ...
یک صف هم صف شاعرانی است که به تحسین سر و وضع هنرشان یا بعضی لحظه ها و تجربه های خصوصی شان میپردازی  مثل توللی ( در بافت تاریخی " رها " ) ؛ سپهری ( در حجم سبز ) ؛ فروغ ( در تولدی دیگر ) ؛وبعضی کارهای کوتاه و ژرف نیما 
یک صف هم صف شاعرانی است که هر وقت نام شان را میشنوی  یا دیوان شان را می بینی ؛ با خودت میگویی : حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم .
یک صف  " یک نفره " هم هست که ظاهرا در میان معاصران " دومی " ندارد ؛ و آن صف مهدی اخوان ثالث است که از بعضی شعرهایش در شگفت میشوی .....

نقل از مجله بخارا - شماره 5 -فروردین 78
----------------------------------------
* یک فضولی گیله مردانه : راستی جای شاملو و نادر پور و خویی و نصرت رحمانی و منوچهر آتشی و هوشنگ ابتهاج و سیمین بهبهانی و سیاوش کسرایی و منصور اوجی و در کجای این صف قرار دارد ؟ نکند آن طفلکی ها آنقدر " در صف نان " این پا و آن پا کرده اند که نتوانسته اند در صف شاعران قرار بگیرند !!!
بقول شهر قصه : عجبا ! حیرتا ! حسرتا !!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر