....هلاکو خان را چون بغداد مسخر شد ؛ جمعی را که از شمشیر بازمانده بود بفرمود تا حاضر کردند .
حال هر قومی باز پرسید .چون بر احوال مجموع واقف گشت ؛ گفت : از محترفه (کارگران ؛ پیشه وران ؛ صنعتکاران ) ناگزیر است .ایشان را رخصت داد تا بر سر کار خود رفتند . تجار را مایه فرمود دادن ( سرمایه در اختیارشان گذاشت ) تا از بهر او بازرگانی کنند .جهودان را فرمود قومی مظلوم اند ؛ به جزیه از ایشان قانع شد (راضی شد فقط از آنها جزیه بگیرد ) . قضات و مشایخ و صوفیان وحاجیان و واعظان و معرفان و گدایان و قلندران و کشتی گیران و شاعران و قصه خوانان را جدا کرد و فرمود : اینان در آفرینش ؛ زیادت اند و نعمت خدای به زیان می برند ( یعنی اینها آدم های زیادی هستند و نعمت خدا را حرام میکنند ) حکم فرمود تا همه را در شط غرق کردند و روی زمین را از خبث ایشان پاک کرد ..." عبید زاکانی "
- کاشکی هلاکوی دیگری پیدا میشد و این کره خاکی را از شر وجود کثیف روضه خوانان و مفتی ها و حجت الاسلام ها و آیات عظام و شجره خبیثه پاچه ورمالان و راهزنان اسلامی پاک میکرد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر