قرآن بدهید ودکا بگیرید!
www.gilehmard.com
خداوند رفتگان همه ى شما را رحمت كند . آن روز ها كه هنوز امام عزيز مان آن جام زهر كذايى را سر نكشيده بودند و هر روز توى حسينيه جماران براى مان ريش مى جنبانيدند و حرف هاى خوب خوب مى زدند ، همه ى فكر و ذكرشان اين بود كه چطورى ميتوانند اين انقلاب پر شكوه اسلامى مان را به شرق و غرب عالم " زور چپان " بكنند
اما از بخت بد عمر عزيز شان وفا نكرد و ايشان پيش از آنكه شاهد بالندگى و نفوذ انقلاب در گوشه و كنار دنيا باشند ريق رحمت را سر كشيدند و به اسيران خاك پيوستند . خداوند ايشان را با انبيا و اوليا محشور كند انشا الله....!!!
اين آقاى امام ، راستى راستى امام جالبى بود ! اگرچه ما از حرف هاى ايشان سر در نمى آورديم اما همينطور قضاقورتكى سه چهار تا الله اكبر مى گفتيم و دو سه تا مشت و لگد هم براى صدام و آمريكا و اسراييل مى پرانديم و خلاصه كلى كيف و حال ميكرديم !
در آن روز ها، اول قرا ر بود برويم اسراييل را بگيريم و قدس عزيز را آزاد كنيم ، اما وسط هاى راه پشيمان شديم و گفتيم : چرا اول نرويم كربلا را بگيريم كه هم نزديك تر است و هم سر راست تر ؟؟!! بعد چون ديديم سنبه پر زور است خواستيم انقلاب مان را به چين و ماچين صادر كنيم اما باز ديديم اين استكبار جهانى بيدى نيست كه از اين بادها بلرزد . داشتيم بكلى از انقلاب و منقلاب و شكر خوردن خودمان پشيمان ميشديم كه دوباره امام عزيز مان نهيبى امامانه به ما زدند و از " انسان متحول " و اينجور چيز ها فرمایشات فرمودند و كلى هندوانه زير بغل مان گذاشتند تا بلكه بتوانيم در اين " زور چپان انقلابى " نقش انقلابى خودمان را بازى كنيم ! اما اين روز گار لاكردار امان نداد و پيش از آنكه از اينهمه گرد و غبارى كه راه انداخته بوديم نتيجه اى بگيريم ، امام مان بار و بنديلش را بستند و راهى آن دنيا شدند .
بارى ، بعد از رحلت امام عزيز مان ، چون مقامات ريز و درشت جمهورى اسلامى از صدور انقلاب شان به شيوه هاى زور چپان مايوس شده بودند ، دست به ابتكارهاى تازه ترى زدند وضمن اينكه پول بى زبان نفت را توى جيب برادران مسلمان انقلابى ريختند تا چند تا از عكس هاى گنده امام خمينى را در خيابانها و جاده هاى اينسو و آنسوى دنيا آويزان كنند و براى شادى روح پر فتوح ايشان صلوات هاى هزار دلارى بفرستند ، كاميون كاميون ، بلكه هواپيما هواپيما ، از توضيح المسائل امام خمينى و حليه المتقين مرحوم مجلسى و نوشته هاى گرانقدر شهيد راه آزادى مرحوم سيد عبدالحسين دستغيب را به اينجا و آنجاى دنيا فرستادند تا خلايقى كه در سر زمين كفر زندگى ميكنند ، نكند يكوقت خداى نكرده در آداب خلا رفتن و همخوابگى با شتر و فيل و اسب و مورچه دچار اشكالاتى بشوند !!
اگر مى خواهيد بدانيد انقلاب پر شكوه اسلامى مان تا چه حد در قلب و جان مسلمانان جهان نفوذ كرده است سرى به مرزهاى شمال و جنوب و شرق و غرب ايران بزنيد تا بدانيد انسان متحول انقلابى يعنى چه ؟
در مرز هاى آذربايجان ، برادران انقلابى مسلمان ايرانى كارتن كارتن قرآن و توضيح المسائل به آنور مرزى ها ميرسانند و در عوض برادران مسلمان آنور مرز - كه هنوز پيه انقلاب اسلامى به تن شان نخورده است - كارتن كارتن ودكاى ناب روسى تحويل برادران انقلابى اين سوى مرز ميدهند ،. اين را ميگويند معامله پاياپاى انقلابى !!
آنهايى كه هفتاد هشتاد سال در آنسوى مرز بوده اند و هفتاد هشتاد سال از قمه زنى و سينه زنى و اشك فشانى محروم بوده اند حالا مى توانند با خيال راحت تلافى هفتاد سال گذشته را در بياورند و به اندازه ى هفتاد سال برای غریبی امام حسین و اسیری زینب و بواسیر لاعلاج امام زین العابدین گريه كنند ! در عوض برادران مسلمان انقلابى اينسوى مرز ، ودكا هاى ناب روسى را به صد برابر قيمت به " اهل بخيه " در ايران ميفروشند و با پولى كه از اين راه حلال بدست آورده اند ميروند در سويس و اسپانيا ويلا مى خرند و به ريش هر چه آدم ساده لوح مى خندند . خب ديگر ؛ انقلاب اگر هزار و يك عيب داشته باشد خوبى هايى هم دارد . مخصوصا اگر انقلابش از نوع انقلاب ناب اسلامى اش باشد!!
شما چه خيال مى كنيد ؟ كدام انقلابى در دنيا به اندازه ى انقلاب پر شكوه اسلامى مان انسان ساز بوده است ؟ برويد توى خيابان هاى تهران ببينيد چه خبر است ! يك آقاى محترمى كه تا همين چند سال پيش به اسبش نميشد گفت يابو و چون دكترايى، چيزى ، در رشته فيزيك اتمى داشته خدا را بنده نبوده حالا به بركت انقلاب پر شكوه اسلامى
مان شده است راننده ى پيكان مسافر كشى!!
و شب و روز توى خيابانها بالا و پايين ميرود و نان طيب و طاهر بدست مى آورد.اين است كه مى گوييم انقلاب اسلامى مان انسان ايرانى را متحول كرده است!
امام عزيز مان هم هميشه از اين نوع فرمايشات ميفرمودند ، منتهاى مراتب فارسى حرف زدن شان جورى بود كه ما حالى مان نميشد ايشان چه ميفرمايند ! حالا كه سالهاست امام مان ريق رحمت را سر كشيده و رهبر معظم انقلاب همان حرفها را تكرار مي كنند ، تازه ما فهميده ايم كه انسان متحول يعنى چه؟!!
انسان متحول انقلابى يعنى اينكه آدم قرآن بدهد ودكا بگيرد ! چه عيبى دارد ؟ اين برادران مسلمان انقلابى ما كه اهل ودكا و اين زهر ماری ها نيستند ! ميآورند ميفروشند و دو زار هم كاسب ميشوند. در عوض آنور مرزى ها هى قرآن مى خوانند وهى اشكهاى پس مانده ى هفتاد ساله شان را مى ريزند ، هم خودشان ثواب مى كنند ، هم ثوابى نصيب اين برادران مسلمان انقلابى اينور مرز ميشود . تازه آن ودكاى ناب روسى هم وقتى گير " اهلش " مى افتد به مصداق اينكه : شكسته استخوان داند بهاى موميايى را ...وقتيكه آنرا به سلامتى نوشيدند و گيج و منگ و پاتيل شدند دو سه تا خدا بيامرزى براى همه ى اموات اين برادرا ن انقلابى مسلمان ميفرستند و از اينطرف هم ثواب ديگرى نصيب ايشان ميشود!!
اينكه مى گويم انقلاب اسلامى مان همه ى ما را متحول كرده است خيال مى كنيد دارم شوخى مى كنم؟ برويد گشتى در خيابان هاى همين تهران خودمان بزنيد تا ببينيد انسان متحول انقلابى يعنى چه.
دوست من كه بتازگى از سفر ايران برگشته است ميگفت:
يك روز جمعه ، با خواهر ها و برادر ها و داماد ها و خواهر زاده هايم ريسه شديم و رفتيم " دركه " تا هوايى بخوريم و روزى را دور از قيل و قال و دود و دم تهران بگذرانيم.
هر چه گشتيم جاى پارك گير مان نيامد. ناچار ماشين مان را جلوى كوچه اى مقابل در خانه اى پارك كرديم و رفتيم هوا خورى.
شب كه بر گشتيم ديديم يك بنده خدايى دو تا از لاستيك هاى ماشين مان را پنچر كرده است . مانده بوديم معطل كه اين وقت شب خودمان را چطورى به تهران برسانيم كه يك اقاي ميانه سالى از در روبرويى آمد بيرون، سلامى كرديم و گفتيم : آقا جان ، نميدانيم چه كسى ماشين مان را به اين روز انداخته ، ؟ ما ميخواهيم برويم تهران ، زن و بچه هم همرامان است، شما مى توانيد كمكى به ما بكنيد؟
آقاهه در آمد كه : من خودم ماشين تان را پنچر كرده ام!
گفتيم : خب ، براى چه پدر آمرزيده؟؟
گفت : براى اينكه شما ماشين تان را درست جلوى گاراژ من پارك كرده بوديد و من نتوانستم ماشين خودم را از گاراژ بيرون بياورم.
ما از آقا معذرت خواهى كرديم و گفتيم : حالا ميشود كمكى به ما بكنيد؟
گفت: چرا نه؟ رفت توى خانه، جك و آچار آورد و چرخ هاى ماشين را در آورد و گذاشت توى وانت خودش و خواست برود.
ما گفتيم : آقا ! يعنى اينوقت شب پنچرگيرى ها بازند؟
گفت : آ ره آقا ، بعضى ها بيست و چهار ساعته اند. ودنده اى چاق كرد و رفت.
ما دور و بر ماشين پرسه ميزديم تا اين آقا برگردد و چون هوا يه خورده سرد شده بود ما به خانم هايى كه همراه ما بودند گفتيم بروند توى رستورانى بنشينند تا آقاهه برگردد.
وقتيكه خانم ها رفتند توى كافه، يكهو سر و كله سه تا دختر خانم هيجده نوزده ساله كه توى دست هر كدام شان يك تلفن همراه بود پیدا شد و سلام عليكى با ما كردند و يكراست رفتند در ماشين مان را باز كردند و نشستند صندلى عقب!
ما رفتيم جلو و گفتيم : خانم جان چرا رفتيد توى ماشين ما؟
گفتند : منتظر ميمانيم تا پنچرى ماشين تان را بگيريد و با هم برويم!
گفتيم : كجا برويم؟
گفتند : برويم حال كنيم !! هر كجا كه دلتان خواست !!
ما گفتيم : خانم جان ، چه حالى ؟ ما زن و بچه مان توى همين كافه نشسته اند ، اگر بفهمند شما توى ماشين ما نشسته ايد حالا يك عالمه الم شنگه راه خواهند انداخت ، لطف كنيد و بفرماييد بيرون.
گفتند: حالا كه اينطور است ، پس بايد به هر كدام مان پول يك چلوكباب بدهيد تا بياييم بيرون !! و بالاخره ده هزار تومان از ما گرفتند و پياده شدند و راه شان را كشيدند و رفتند.
آرى دوستان . آن ارزش هاى اسلامى كه آقايان سينه چاكان ولايت فقيه برايش يقه ميدرانند و آن انسان متحول انقلابى كه رهبر معظم انقلاب همواره از آن سخن ميگويدو آن جامعه ى متعالى ارزشى كه مصباح يزدى ها و شريعتمدارى ها و شاهرود ى ها خواستار آنند همين است و جز اين نيست
حالا كه حرف و سخن مان به اينجا كشيد ، بايد خاطره اى از يك دوست ديگر را كه از امريكا به تهران رفته بود برايتان باز گو كنم كه دل آدمى را به درد مى آورد.
ميگفت : وقتى كه به فرودگاه مهر آباد رسيدم سوار يك تاكسى شدم تا بروم هتل و روز بعدش بروم به شهرستانى كه پدر و مادرم در آنجا زندگى ميكنند
راننده ى تاكسى از توى آيينه نگاهى به من انداخت و گفت :
از كجا تشريف ميآوريد ؟
گفتم: از امريكا
زهر خندى زد و گفت: به بزرگ ترين روسپى خانه ى دنيا خوش آمديد !!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر