دنبال کننده ها

۱۶ آبان ۱۳۸۹

شکر زیادی میل فرمودند .....!!!

شنیدیم و خواندیم که تازی تباری از لبنان ؛ در باره فرهنگ و تمدن ایران " شکر زیادی " میل فرموده اند .

در پاسخ این خزعبلات شعر زنده یاد استاد فرخ خراسانی را اینجا میگذارم .


****************************

یا رب عـــرب مباد و دیـار عــــرب مبــاد

این مرز شــــوم و مــردم دور از ادب مباد

زین خلق دیو سیـرت و زیـن خاک دیو سار

سر ســبز و ســبز،یک نفر و یک وجب مباد

این قــــوم دونِ دزدِ گـــدا را زکــــردکـار

جـز لـعنــت و عـــذاب و بلا و غضـب مباد

این پا و ســـر برهنــــه گـروهِ پلیـــــدْ را

غــیر از کفـنْ بر آنْ تنِ تیــــره سلبْ مباد

هرگــــز بغــــیر دزد و سیـه روی و نا بکار

بر این قبیــــــله نام و نشـــان و لقب مباد

بر دست و پا و گــــردن و تـن ایـن گروه را

الا کـه بنـد سلســـــله و تیـــغ و تب مباد

هرگـــــــز بغیـــر خـون پلیــد عرب روان

از دجــله و فـراتْ به شـــــــط العرب مباد

وانکو بامـر اجـــنبیان شد امیـــــــــرشان

جـــز بعد مرگ نام وی انــــدر خطب مباد

تنـها همیــن عــراقْ نه ، هر جا عــــربکده

مصر و حجاز و تونس ونَجــْــدْ وُحَلَـبْ مباد

بغــداد و کاظــــمین و نَجَـــف باد واژگون

در کـــــربلا بغـــــیر بلا و کـــــرب مباد

نام و نشان از این قُـــبَبِ زرد و سبـــزشان

در زیــرِ سبـــــزْ طــارُمِ نُهْ تو قُــبَبْ مباد

هان ای عَجَمْ زگورِ عـرب خود چـه دیده ای

دیگر تـــرا چَنیـــن هَوَسِ بُلْعَجَــــبْ مباد

ما را چه کار اگر عـــربی را عـــرب بکشـت

کاری تــرا بکـار سنــــــان یا وهـــب مباد

دیــن عـــرب همــان عــــربان را بود بکار

جز دیــنِ زَردْ هُشْــتْ عَجَـــمْ را طلب مباد

هر چنــــد نسبتــم به بزرگ عـــرب دهند

گویم کسـی چـو مـن بعـرب مُنتَسَــبْ مباد

من از تبـــــــار عـالیِ کســـــرای عـادلم

فَخْــرَمْ بجـــز بدین حسب و این نسب مباد



۵ نظر:

بیتا گفت...

واقعا جای تاسفه، به چه روزی دچار شدیم...
عرب را به جایی رسیدست کار ،که تاج کیانی کند آرزو ، تفو بر تو ای روزگار،تفو ....
وقتی عرب فرزند عرب 30 ساله که بر تخت سلطنت ایران تکیه زده همین هم پیش می آد.

ناشناس گفت...

بگمان من او با این سخن‌پراکنی خواسته است پیوندهای خود را منابعی که به او کمک مالی و غیر مالی تضمین کند اما از این سو، شما شعر بدی را انتخاب کردید. شعری که سراپا تحقیر یک نژاد و اهانت به چندین ملت است. سروده‌ی آقای فرخ در زمان خودش گمان نکنم از مرزهای زادگاه و شاید کشورش بیرون‌تر رفته باشد اما، شما در بستر اینترنت آنرا پراکنده کردید که در این جهان وانفسائی که همه از یکدیگر رنجیده هستند، درست نبود!!!!

ناشناس گفت...

ز شیر شتر خوردن و سوسمار ؛ عرب را به جایی رسانده ست کار
که تاج کیانی کند آرزو ؛ تَفو بر تو ای چرخ گردون تَفو

بیتا گفت...

بس که تپاندی به دهن نان ِ مفت
هار شدی سیّد ِ گردن کلفت !
روز به ما مثل شب ِ تار شد
تا که تن ِ پست ِ تو پروار شد
گر چه درون دهنت نان ِ ماست
در دل ِ تو کینه از ایران ِ ماست
بس که شده یونجه و کاهت زیاد
گشته اخیرا دک و پوزت گشاد
هست تو را کینه از ایران زمین
بس که بود در شکمت باد ِ دین
با تو ندارم هوس ِ گفت و گو
راهزن ِ لمپن ِ بی چشم و رو!
آن چه تو را گفته بدم پیش از این
هست کماکان به حقیقت قرین

ناشناس گفت...

منظورت آن مثلا سید خود فروخته کافر است که ادعا می کند از تبار کسری است . البته خود برتربینی و نفرت درمیان فرزندان آدم در جای جای این زمین پراکنده شده است و پیروان شیطان و ستیزه جویان به آن دامن می زنند.

ارسال یک نظر