آدم و حوا ....
ما آدم ها ، وقتيكه بچه دار مى شويم ، دو سال تمام جان مى كنيم تا به بچه مان راه رفتن و حرف زدن ياد بدهيم . اما از دو سالگى تا شانزده سالگى ، كارمان اين است كه سرشان داد بكشيم كه : بتمرگ !! خفه شو !!sit down -shut up
امريكايى ها مى گويند : اگر شما بچه ى سر تقى داريد كه از كنترل تان خارج است ، زياد خود خورى نفرماييد ، براى اينكه حضرت باريتعالى نيز نتوانست از پس بچه هايش بر بيايد !! ميفرماييد نه ؟ پس گوش كنيد .
خداوند متعال پس از اينكه بهشت و زمين را خلق كرد ، آدم و حوا را هم بوجود آورد واولين حرفى كه به آنها زد اين بود : نكن !
آقاى آدم گفت : چى نكنم ؟
خداوند متعال فرمود : از آن ميوه ً ممنوعه نخور !!
آدم : -- ميوه ى ممنوعه ؟مگر ما در اينجا ميوه ى ممنوعه داريم ؟ حوا ... حوا ...حوا جان كجايى ؟ آخ جون ، ما اينجا ميوه ممنوعه داريم !!
حوا : -- راست ميگى جون من ؟؟
آدم : -- آره جون تو ...!!
حوا : -- آخ جون ..!!
خداوند متعال : از ميوه ممنوعه نخوريد !
آدم : چرا ؟؟
خداوند : براى اينكه من پدر شما هستم و چنين دستورى مى دهم .
چند دقيقه بعد ، خداوند مى بيند كه يك سيب گاز زده توى دست حواست ! با خودش مى گويد : من بعد از خلقت فيل ، مى بايست از خلقت انسان خوددارى مى كردم !! بعد رو به آدم مى كند و مى گويد :
--- مگر نگفته بودم از ميوه ى ممنوعه نخوريد ؟
آدم : -- اوه ....چرا ..!!
خداوند : پس چرا خورديد ؟؟
حوا : نميدانم !
آدم : راستش تقصير حوا بود !!
حوا : نه ! نه ! تقصير آدم بود !!
آدم : تقصير حوا بود .!!
حوا : نه ! نه ! تقصير آدم بود !!
خداوند براى آنكه آدم و حوا را مجازات كند ، چنين مقدر فرمود كه آنان بچه دار شوند . آنان بچه دار شوند تا آن ضرب المثل عاميانه ى ايرانى مصداق عينى پيدا كند كه : كلاغه مى گفت : از روزى كه بچه دار شدم ، يك گه ى حسابى هم نتوانستم بخورم !!
#####*******8888September 20, 2002
بيمارى آقاى جك ...
آقاى جك ، بهمراه دوستش مايكل ، توى صف كافه ترياى شركت شان ايستاده بود تا غذايى براى ناهارش بگيرد .
آقاى جك ، رو كرد به رفيقش و گفت :
-- ميدونى مايكل ؟ چند روزيه كه مچ دستم درد ميكنه ، بد جورى هم درد ميكنه ، نميدونم چيكار كنم ، بنظرم بهتره برم خودمو به يه دكتر نشون بدم ، لامصب دردش خيلى اذيتم ميكنه .
آقاى مايكل در جواب دوستش مى گويد :
-- ببين جك ! اصلا لازم نيست بيخود برى پيش دكتر و پول الكى خرج كنى ، همين جلوى شركت مون ، توى داروخونه ى روبرويى ، يه كامپيوترى هست كه همه ى درد ها رو تشخيص ميده ، فقط بايد نمونه ى ادرارت رو به كامپيوتر بدى تا ظرف ده ثانيه بهت بگه دردت چيه ، همه اش هم ده دلار خرجشه ، ...بيخودى پول دكتر نده ، اينجورى خيلى برات ارزون تر تموم ميشه ...
روز بعدش آقاى جك نمونه ى ادرارش را مى برد جلوى كامپيوتر و در محفظه ى مخصوصى جا ميدهد و يك اسكناس ده دلارى هم توى صندوق كامپيوتر مى ريزد و منتظر جواب ميماند .
ده ثانيه بعد ، كامپيوتر ، پاسخ آقاى جك را برايش آماده كرده است :
-- آقاى جك ! شما مچ تان آسيب ديده است ، آن را توى آب گرم بگذاريد و از برداشتن چيزهاى سنگين هم خوددارى كنيد .
آقاى جك كه از سرعت عمل كامپيوتر مات و مبهوت مانده است ، وقتى كه به خانه مى آيد با خودش فكر مى كند كه آيا ميشود سر كامپيوتر هم كلاه گذاشت ؟ بنا براين مقدارى از مدفوع سگش را با آب دستشويى قاطى ميكند و ادرار همسر و دخترش را هم به آن مى افزايد و آن را به داروخانه مى برد .آقاى جك ده دلار به صندوق كامپيوتر مى پردازد و منتظر جواب مى نشيند . ده ثانيه بعد ، كامپيوتر براى آقاى جك نتيجه ى آزمايش ها را چنين اعلام مى كند :
1.-- آب دشتشويى تان بسيار غليظ است ، آن را رقيق ترش كنيد .
2--سگ جنابعالى داراى انگل است ، او را با شامپوى ضد انگل شستشو دهيد
3-- دختر جنابعالى معتاد به كوكايين است . ايشان را به يك مركز ترك اعتياد ببريد
4-- همسر شما دو قلو حامله است ، بچه ها مال تو نيستند ، يك وكيل براى خودتان پيدا كنيد
5-- اگر جنابعالى از ور رفتن با تخم تان دست بر نداريد مچ تان هيچوقت خوب شدنى نيست !
ن
۲ نظر:
من مچ دستم به شدت درد می کرد. چند بار دکتر رفتم و فایده نکرد. عمل به توصیه دکتر که دستم را با کمپرس آب سرد ماساژ بدهم وضع را بدتر کرد. طوری شده بود که حتی لباس نمی توانستم بپوشم بی آن که درد شدیدی را تحمل کنم. بعد در اینترنت گشتم و متوجه شدم که مشکل دستم چیست و با عمل به یک مجموعه ماساژ و کمپرس آب گرم ظرف مدت کوتاهی خوب شد. این هم از معجزات کامپیوتر!
آقا چرا یک قسمتشو سانسور کردی!
ارسال یک نظر