دنبال کننده ها

۱۸ خرداد ۱۳۸۸

آهويی که مسلمان شد ....!!!!

راونـدى و ابـن بـابـويـه از امّ سـلمـه روايـت كـرده انـد كـه روزى حـضـرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم در صحرائى راه مى رفت ناگاه شنيد كه منادى ندا مى كـند: يا رسول اللّه ! حضرت نظر كرد كسى را نديد؛ پس بار ديگر ندا شنيد و كسى را نديد و در مرتبه سوّم كه نظر كرد آهوئى را ديد كه بسته اند، آهو گفت : اين اعرابى مرا شـكـار كـرده اسـت و مـن دو طـفـل در ايـن كـوه دارم مرا رها كن كه بروم و آنها را شير بدهم و برگردم . فرمود: خواهى كرد؟ گفت : اگر نكنم خدا مرا عذاب كند مانند عذاب عشّاران ؛ پس حـضـرت آن را رها كرد تا رفت و فرزندان خود را شير داد و به زودى برگشت و حضرت آن را بـسـت . چـون اعـرابـى آن حـال را مـشـاهـده كـرد گـفـت : يـا رسـول اللّه ! آن را رهـا كـن . چـون آن را رهـا كـرد دويـد و مـى گـفـت : اَشـْهـَدُ اَن لا اِله اِلا اللّهُ وَ اَنَّكَ رَسُولُ اللّهِ....
منابع: بحار الانوار 17/390 ـ 421، باب پنجم//2-ابن شهر آشوب 1/132

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر