شنیدم که دکتر نور علی تابنده قطب دراویش نعمت اللهی در گذشته است
اگر چه میگویند« مرگ حق است علی الخصوص در ایران ! » اما مرگ او یاد و خاطره ای را در من زنده میکند که میباید ادای دینی به او کنم تا پاس انسان های شریف نگهداشته شود
دکتر نورعلی تابنده پیش و بیش از آنکه خرقه قطب دراویش نعمت اللهی بپوشد وکیل دادگستری بود . دکترای حقوق از دانشگاه پاریس داشت و در زمان فرمانفرمایی آقای آریامهر وکالت بسیاری از زندانیان سیاسی رابعهده گرفته بود
او پس از انقلاب مدتی معاون وزارت دادگستری و چندی هم معاون وزارتخانه ای بود که بعدها بنام وزارت ارشاد اسلامی موسوم شد
یادم میآید زمانی که در شیراز بودم یک آقای نتراشیده نخراشیده ای را بعنوان مدیر کل جدید مان فرستاده بودند . نمیدانم سرش در آخور کدام طلبه و حجت الاسلامی بود که به چنین پست و مقامی نائل شده بود . هنوز چند روزی از فرمانروایی اش نگذشته بود که زمزمه ای در اداره مان پیچید که کارمندان بهایی را اخراج میکنند
در اداره مان پنج شش زن و مرد بهایی کار میکردند
ترسان و لرزان و نگران آمدند پیش من که فلانی ، ما سالهای سال است اینجا کار میکنیم . اگر اخراج بشویم زن و بچه مان گرسنه میمانند
پا شدم رفتم تهران . رفتم دفتر همین آقای نور علی تابنده که آنزمان معاون اداری وزارت ارشاد بود. ماجرای بهاییان را برایش گفتم
پرسید : مدیر کل آنجا کیست ؟
گفتم : فلان بن فلان
از همانجا تلفن مدیر کل ارشاد شیراز را گرفت و با خشم و عتاب به آن انچوچک تازه از راه رسیده توپید که : چه کسی بتو اجازه داده است در باره جان و نان آدمیان تصمیم بگیری ؟
من به شیراز برگشتم و چند روزی بعد مامور سمنان شدم اما چنان ابرهای تیره و تاری از نفرت و تعصب و یاوه و دروغ و ریا و رذالت و دنائت و پستی آسمان میهنم را پوشانده بود که در همان شیراز بسیاری از هموطنان بهایی ام ، بی جرم و بی گناهی ، آماج خشم کین مردمانی شدندکه روزگارانی دراز با آنان همسایه و همسخن و همنشین و همکار و هموطن بودند
یاد و نام نور علی تابنده ماندگار و جاوید باد

اگر چه میگویند« مرگ حق است علی الخصوص در ایران ! » اما مرگ او یاد و خاطره ای را در من زنده میکند که میباید ادای دینی به او کنم تا پاس انسان های شریف نگهداشته شود
دکتر نورعلی تابنده پیش و بیش از آنکه خرقه قطب دراویش نعمت اللهی بپوشد وکیل دادگستری بود . دکترای حقوق از دانشگاه پاریس داشت و در زمان فرمانفرمایی آقای آریامهر وکالت بسیاری از زندانیان سیاسی رابعهده گرفته بود
او پس از انقلاب مدتی معاون وزارت دادگستری و چندی هم معاون وزارتخانه ای بود که بعدها بنام وزارت ارشاد اسلامی موسوم شد
یادم میآید زمانی که در شیراز بودم یک آقای نتراشیده نخراشیده ای را بعنوان مدیر کل جدید مان فرستاده بودند . نمیدانم سرش در آخور کدام طلبه و حجت الاسلامی بود که به چنین پست و مقامی نائل شده بود . هنوز چند روزی از فرمانروایی اش نگذشته بود که زمزمه ای در اداره مان پیچید که کارمندان بهایی را اخراج میکنند
در اداره مان پنج شش زن و مرد بهایی کار میکردند
ترسان و لرزان و نگران آمدند پیش من که فلانی ، ما سالهای سال است اینجا کار میکنیم . اگر اخراج بشویم زن و بچه مان گرسنه میمانند
پا شدم رفتم تهران . رفتم دفتر همین آقای نور علی تابنده که آنزمان معاون اداری وزارت ارشاد بود. ماجرای بهاییان را برایش گفتم
پرسید : مدیر کل آنجا کیست ؟
گفتم : فلان بن فلان
از همانجا تلفن مدیر کل ارشاد شیراز را گرفت و با خشم و عتاب به آن انچوچک تازه از راه رسیده توپید که : چه کسی بتو اجازه داده است در باره جان و نان آدمیان تصمیم بگیری ؟
من به شیراز برگشتم و چند روزی بعد مامور سمنان شدم اما چنان ابرهای تیره و تاری از نفرت و تعصب و یاوه و دروغ و ریا و رذالت و دنائت و پستی آسمان میهنم را پوشانده بود که در همان شیراز بسیاری از هموطنان بهایی ام ، بی جرم و بی گناهی ، آماج خشم کین مردمانی شدندکه روزگارانی دراز با آنان همسایه و همسخن و همنشین و همکار و هموطن بودند
یاد و نام نور علی تابنده ماندگار و جاوید باد