دنبال کننده ها

۷ آبان ۱۴۰۳

چکمه هفت هزار دلاری

رفتیم ویرجینیاسیتی. شهری با قدمت دویست ساله .با همان شکل و شمایل شهرهای دویست سال پیش .
بر فراز بالکن رستورانی نشستیم آبجو خوردیم . چه هوای دلپذیری داشت و چه آبجوی دلپذیر تری.
گذارمان افتاد به فروشگاهی که چکمه و کلاه میدوخت و میفروخت. از آن چکمه ها که کابوهای امریکایی به پا میکردند و‌میکنند .
از آن شاپو ها که گاوچرانان امریکایی بر سر میگذارند. از آن چکمه ها که هنوز مردمان تگزاس بپا میکنند
نگاهی به یکی از شاپو ها انداختیم و پرسیدیم : چند ؟
گفت: پانصد ‌وپنجاه دلار !
برق از کله مان پرید! رفتیم دو قدم بالاتر به تماشای چکمه ها و پای افزارهای رنگین . هر یک به شکلی و‌ رنگی.
خواستیم قیمت شان را بپرسیم . گفتند : لیست قیمت ها همانجاست
خیال میکردیم قیمت چکمه ها سیصد چهار صد دلار باید باشد . شاید هم پانصد دلار .
اما قیمت ها از چهار هزار دلار بود تا هفت هزار دلار !
پرسیدیم : یعنی توی ینگه دنیا آدم هایی هستند که هفت هزار دلار قیمت چکمه شان است ؟
گفتند : هزاران و هزار ها
با خود مان کفتیم :
Good to be a King
See insights and ads
All reactions:
Nasser Darabi, Foroz Nader and 64 others

بسیار سفر باید

میگویند : بسیار سفر باید تا پخته شود خامی .
نمیدانم چه حکمتی در کار است ما هر چه سفر میکنیم خام تر و ناپخته تر میشویم . بیشتر سرمان کلاه میرود و بیشتر دروغ و دبنگ این و آن را باور میکنیم .
آمده ایم نوادا. اینجا از طبقه هیجدهم هتل مان به کوهها و آسمانخراش ها نگاه میکنم و میگویم : چه توانایی هایی دارد این انسان ؛ چه توانایی‌هایی که می‌تواند در دل کویری خشک ، شهری چنین زیبا و شگفت انگیز بسازد .
باز میگویم : کاشکی انسان این توانی هایش را برای ویران کردن و تباهی این خاک و این آب و این دریا و این آفتاب بکار نمیگرفت . کاش .
See insights and ads
All reactions:
John Mahmoudi, Zari Zoufonoun and 30 others