دنبال کننده ها

۶ آبان ۱۴۰۱

آرزوی من داشتن چنین مملکتی است
مملکتی که یک دخترچادری گیسوان دختر دیگری را ببافد
May be an image of 2 people, people standing and outdoors

اغتشاشگر


آقا پویان از بابایش می پرسد : بابا! چرا اینها بما میگویند اغتشاشگر ؟ مگر ما اغتشاشگر هستیم ؟
بابایش میگوید نه فرزندم، دنيا جاي پيشترفت است , دوره آن خدابیامرز بما میگفتند ملت شاهدوست . بعدا شدیم ملت شاهدوست میهن پرست . بعدتر ها شدیم خرابکار .بعدش بما گفتند عوامل ارتجاع .انقلاب که شد ما شدیم خلق انقلابی ! بعد شدیم امت خدا جو. بعدتر ها شدیم امت شهيد پرور ،بعد خس و خاشاک . زمانی هم شدیم از عوامل استکبار . یکوقتی هم شدیم میکروب ، تا اینکه ترقی کردیم و شدیم مگس ! الان هم مفتخريم که بما میگویند اغتشاشگر !
فردایش را هم خدا میداند . شاید دوباره شدیم ملت انقلابی سلحشور !

۳ آبان ۱۴۰۱

چه نام های زیبایی

هیچ دقت کرده اید این فرزندان ما که بدست اهریمنان کشته شده اند چه نام های زیبایی دارند؟
مهسا-آرمیتا- نیکا-آرنیکا-آرش- پویا-حنانه-مونا - غزاله-هدیه-سیاوش- نیما…..
آقای جمهوری اسلامی ! آیا هر گز از خودتان پرسیده اید چرا در این چهل و سه سالی که از حکومت سیاه شما میگذرد ایرانی ها نام فرزندان خود را زینب و سمیه و رقیه و کلثوم و عبدالرحمان و عبدالرضا و زین العابدین و روح الله و ماشاالله نگذاشته اند ؟
آیا نفرت عمیق شان از شما و دین سراسر از تباهی تان را در این نام های زیبا نمی بینید ؟
میبینید، اما خودتان را به کوری زده اید
فرجام محتوم تان فرو شدن در همان ظلماتی است که نامش را «بهشت »گذاشته اید

قلک

دخترک ده دوازده سالی دارد . کودک کار است . در خیابان خرت و پرت میفروشد . زیباست. یک زیبایی شرقی ناب.
مردی به او نزدیک میشود . قلکی به دست دارد.
کنارش می نشیند . می پرسد : امروز چقدر کاسبی کرده ای؟
میگوید : ده روپه ( روپیه)
مرد قلکی را که به دست دارد نشانش میدهد و میگوید :
ما داریم برای بچه های فقیر پول جمع میکنیم. بچه هایی که بی خانمان هستند. چقدر می توانی در این قلک بریزی؟
دخترک میگوید : ده روپه! و اسکناس تا شده ای را از زیر پیراهنش بیرون میکشد و در قلک می ریزد .
و من آه میکشم و میگویم :کاش همچنان کودک میماندیم

امیر کبیر را برق گرفت

رضا قلی خان هدایت نویسنده کتاب " روضه الصفا " در باره قتل ناجوانمردانه امیر کبیر چنین نوشته است :
" .....میرزا تقی خان در فین کاشان که به نزاهت معروف است ( یعنی آب و هوای خوشی دارد ) ماهی دو موقوف همی زیست ( یعنی حدود دو ماه زندانی بود )و بواسطه تسلط نغم و تغلب ندم ( از شدت ناراحتی و اندوه و افسوس ) در شب هیجدهم ربیع الاول ؛ جهان فانی را بدرود کرد !
آقای اعتماد السلطنه نیز در کتاب " منتظم ناصری " چنین می نویسد :
" .....میرزا تقی خان که سابقا امیر نظام و شخص اول دولت بود در قریه فین کاشان وفات یافت "
جالب اینجاست که میرزا تقی خان امیر کبیر بدست پدر همین مورخ - یعنی حاجی علیخان اعتماد السلطنه - بقتل رسیده است .
در کتاب " ناسخ التواریخ " هم میرزا تقی خان لسان الملک سپهر قتل امیر کبیر را چنین ماستمالی فرموده اند :
"....پس از مدت یک اربعین که میرزا تقی خان در قریه فین روز گذاشت ؛ از اقتحام حزن و ملال مزاجش از اعتدال بگشت ؛ سقیم و علیل افتاد و از فرود انگشتان تا فراز شکم رهین ورم گشت ( یعنی از شدت اندوه بدنش ورم کرد ) و شب دو شنبه هیجدهم ربیع الاول در گذشت !
و لابد مجد الاسلام کرمانی حق داشته است که این شعر را در باره تاریخ نگاری حضرت لسان الملک سروده است:
به تاریخ جهان میرزا تقی رید
از آنکه خواست تاریخی نویسد
لسان الملک از آن دادش لقب شاه
که تا خود ریده خود را بلیسد !
و اگر امیر کبیر در زمان و زمانه ما میزیست لابد برخی از دوختور پروفسورهای آسیب شناس !چنین می نوشتند : امیر کبیر در قریه فین کاشان دچار برق گرفتگی شد و دار فانی را وداع کرد .
والله از این دوختور های آسیب شناس هر کاری بر میآید !

اسلام عزیز در خطر است

در دانشگاه شریف میز و صندلی های سالن غذا خوری را جمع کردند تا دختر ها و پسر ها کنار هم ننشینندو بدین ترتیب اسلام عزیز از خطر اضمحلال نجات یافت!
ایمان و امان به سرعت برق
میرفت که مومنین رسیدند
ناموس به باد رفته ای را
با یک دو سه «صندلی »خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست
رفتند و به خانه آرمیدند
با این علما هنوز مردم
از رونق ملک نا امیدند
May be a cartoon

شما آدمکش تر هستید

شیخ علی تهرانی شوهر خواهر رهبر معظم که دیروز در گذشت تعریف میکرد که :
در زمان مرحوم مصدق عده ای از ملایان نزد آیت الله بروجردی رفتند و از او اجازه خواستند تا از فرصتی که پیش آمده استفاده کرده و یک حکومت اسلامی تشکیل بدهند .
آیت الله بروجردی در پاسخ به ملایان گفته بود : بروید دنبال کارتان . شما صد بار از اینهایی که حکومت میکنند ظالم تر و آدمکش تر و متجاوز تر هستید !

۳۰ مهر ۱۴۰۱

با شما هستم !

خانم فرح پهلوی سلام
شما روزگاری شهبانوی سرزمین من بوده اید
شما اهل فرهنگ بوده و هستید
شما جایگاه ویژه ای در قلب ایرانیان داشته اید
تاریخ ایران قدر شما را خواهد دانست ‌واز شما به نیکی یاد خواهد کرد
اما :
لطفا با هیچ رسانه ای گفتگو نکنیدو جلوی هیچ دوربینی ننشینید
هیچ پیامی به هیچ مناسبتی نفرستید
برای ما و میهن ما ولیعهد تعیین نفرمایید
با نور و یاسمن ، مردم رنجدیده و سوکوار ما را نیازارید
شما در سن هشتاد و چهار سالگی هستید، مادر بزرگ خوبی برای نوه های تان باشید هر چند مادر خوبی برای فرزندان خود نبوده اید
مگر پند سعدی را نشنیده اید که میگوید .
دو چیز طیره عقل است دم فرو بستن
بوقت گفتن و گفتن بوقت خاموشی ؟
باور بفرمایید اکنون سامان سخن گفتن نیست

با چه کسی میجنگی؟

آقای جمهوری اسلامی
با چه کسی میجنگی؟
با میلیون ها جان شیفته؟
صدای « بی شرف بی شرف » گفتن شان را نمی شنوی؟
آقای جمهوری اسلامی، بروی چه کسانی اسلحه میکشی؟
آیا نمیدانی شصت درصد از بدنه سپاه پاسدارانت سربازان وظیفه هستند ؟ آیا نمیدانی آنان در روز واقعه تیغ بر چهره هموطنان خود نمی کشند ؟
آیا نمیدانی آن چهل در صد وافوریان و بنگیان و باده بانان و غسالان و دلقکان و راهزنان در برابر خروش این جان های شیفته شلوار شان را خیس خواهند کرد ؟
آیا از زبان یکی از کارگزارانت نشنیده ای که میگوید صدا وسیمای جمهوری اسلامی عظیم ترین پایگاه مخالفان حکومت ملایان است؟
آیا نمی بینی دختران و پسران ما بر عمامه و ریش و عبا و ردای تان شاشیده اند ؟
با چه کسی میخواهی بجنگی آقای جمهوری نکبت اسلامی؟
به چه می نازی آقای جمهوری اسلامی؟ به تیر و تفنگ و زندان و آدمکشانت؟
آقای جمهوری اسلامی ! در زمان اشغال فرانسه توسط ارتش هیتلری، پیکاسو یک نمایشگاه نقاشی بر پا کرده بود.
یک افسر نازی به تماشای نمایشگاه می‌رود .جلوی تابلویی می ایستد و در آن جلوه هایی از خشونت مدرن می بیند .
از پیکاسو می پرسد : این کار شماست؟
نقاش می‌گوید : نه! کار شماست !
ما میخواستیم خدمت مخدوم اعظم اعدل، سلطان السلاطین فی العالم ، عماد الاسلام والمسلمین ، جناب آقای عظما و توابع ! عرض کنیم که این عصیان و خشونت و نفرت و دین گریزی و خشمی که در سرتاسر وطن مان موج میزند کار شماست.
بقول حضرت سعدی:
دعای بد نکنم بر بدان که مسکینان
بدست خوی بد خویشتن گرفتارند
آقای جمهوری اسلامی ،
باش تا صبح دولتش بدمد

مهمان نا خوانده

ما امروز مهمان داشتیم
مهمان ها آمدند گل های ما را خوردند و رفتند پدرسوخته ها