سی و چند سال پیش بود . پرویز صیاد و هادی خرسندی خانه مان مهمان مان بودند . حاج قاسم لباسچی و نصرت الله نوح و مسعود سپند و دوستان دیگری هم بودند . گفتیم و خندیدیم و شعر خواندیم . هادی چند تا از رباعیاتش را خواند که گمان نکنم تاکنون جایی منتشر شده باشد .
از میان آن جمع ، حاج لباسچی و نصرت الله نوح دیگر در میان ما نیستند . هادی در لندن است و پرویز صیاد را هم دو سه سالی است ندیده ام .
دیشب ویدیو کلیپی از همان مهمانی را در خانه دوستی میدیدم . در آن سالها ما چقدر جوان بودیم و چه موهای شبق گونه ای داشته ایم .
در همین مهمانی حاجی لباسچی خاطره ای از مرحوم مصدق را تعریف میکند که براستی شنیدنی است .
حاجی لباسچی میگوید : چند ماه پیش از کودتای بیست و هشت مرداد، گهگاهی عده ای از لات ها و اراذل تهران به رهبری شعبان بی مخ به خانه مصدق یورش می بردند و با دادن شعار و دشنام میکوشیدند خساراتی به خانه مصدق وارد بیاورند .
مصدق هیچ واکنشی از خود نشان نمیداد و این قضیه اعتراض اعضای جبهه ملی را که خواهان دستگیری و مجازات مهاجمان بودند بر انگیخته بود .
حاجی لباسچی میگفت : یک شب همراه چند تن از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی رفتیم خانه مصدق .یکی از اعضای جبهه ملی زبان به اعتراض گشود و از مصدق پرسید چرا برای سرکوبی این اوباش هیچ اقدامی نمیکند
مصدق در جواب مان گفت : آقایان ! شما بگمانم اشتباهی به اینجا آمده اید . دستگیری و محاکمه مهاجمان از وظایف شهربانی و عدلیه است نه از وظایف نخست وزیر . اگر قرار باشد به سرکوب آنها بپردازیم نا خواسته در سرازیری دیکتاتوری در می غلتیم و آنگاه میباید تا آخر خط برویم ، اگر شکایتی و اعتراضی دارید به شهربانی و دادگستری مراجعه بفرمایید .