مسافرنامه«2»
یکشنبه نهم آگست2020
امروز دو سه ساعتی راندیم . از میان جنگل و کرانه اقیانوس.
گهگاه اینجا و آنجا درنگی و توقفی کردیم . دریا توفانی است و با خشم و خروش مشت به ساحل میکوبد.
دیشب دوازده ساعت خوابیدیم . یکسره از ساعت ده شب تا ده بامداد. در اردوگاه مان آنچنان آرامشی حکمفرما بود که انگار صدای زمزمه برگ ها را می شنیدی. پنجره را باز گذاشتیم و خوابیدیم. در ژرفای آن جنگل بیکرانه ، نه های و هویی بود نه وز وز پشه و مگسی. وقتی نفس میکشیدیم انگار ناب ترین و پاک ترین اکسیژن عالم را می بلعیدیم.
صبحانه مان را در جنگل خوردیم و راه افتادیم . آهسته آهسته راندیم و رسیدیم به شهری بنام Crescent City
این شهر که با مرزهای ایالت اورگان بیست مایل فاصله دارد بسال 1964 در پی زلزله شدید آلاسکا دچار سونامی شد و بخش بزرگی از آن بکلی ویران گردید
در مارچ2011 نیز بدنبال زلزله وحشتناک ژاپن امواج سونامی به ارتفاع هشت فوت به این شهر رسید و بندر آنرا بکلی نابود کرد و صدها کشتی را که در ساحل آن لنگر انداخته بودند به زیر آب برد
شهری است غنوده در کرانه اقیانوس. هتل مان با اقیانوس ده متری فاصله دارد . در چشم اندازم یک چراغ دریایی را می بینم که در میان اقیانوس بر فراز تخته سنگی عظیم سر بر افراشته و به اقیانوس مینگرد و چشمک زنان راهنمای کشتی ها و ملوانان است . دریا میخروشد و آوای جانبخش امواج خروشانش ما را به خواب و خلسه دعوت میکند
وقتی به اقیانوس خیره میشوم یکبار دیگر یادها و خاطره های میهنم در روح و روانم جان میگیرد . دوباره آقای ماضی استمراری پیدایش میشود و مرا با خود به رامسر و بندر پهلوی و شهسوار و نوشهر و چالوس میکشاند .
یواش یواش دارد خوابم میگیرد . می خواهم با نوای آشنای امواج به خواب بروم و دو باره میهنم را در خواب ببینم .
روز و روزگار بر شما خوش