آقا مهدی با ماشین آخرین مدل و رخت و لباس آدمیزاد آمده است شاش شتر میل میفرماید
یکی دو تا حدیث هم از امام جعفر کذاب ردیف کرده است و میفرماید برای رهایی از بیماری های ریوی و کرونا و انواع و اقسام بلیات ارضی و سماوی شاش شتر بنوشیم . آن هم شاش داغ .
آقا مجتبی هم دستیار اوست.
ناصر خسرو در سفرنامه اش ، آنجا که از بیابان های طائف میگذرد چنین مینویسد :
«قومی عرب بودند که پیران هفتاد ساله مرا حکایت کردند که در عمر خویش بجز شیر شتر چیزی نخورده بودند چه در این بادیه ها چیزی نیست الا علفی شورکه شتر می خورد .
ایشان خود گمان می بردند که همه عالم چنان باشد .
من از قومی به قومی نقل و تحویل میکردم و همه جا مخاطره و بیم بود ...به جایی رسیدیم که آنرا سربا میگفتند . کوهها بود هر یک چون گنبدی که من در هیچ ولایتی مثل آن ندیدم .
و از آنجا بگذشتیم . چون همراهان سوسماری می دیدند می کشتند و میخوردند و هر کجا عرب بود شیر شتر میدوشیدند .
من نه سوسمار توانستم خورد و نه شیر شتر .و در راه هر جا درختی بود که باری داشت مقداری که دانه ماشی باشد از آن چند دانه حاصل میکردم وبدان قناعت مینمودم ....»
یکی دو تا حدیث هم از امام جعفر کذاب ردیف کرده است و میفرماید برای رهایی از بیماری های ریوی و کرونا و انواع و اقسام بلیات ارضی و سماوی شاش شتر بنوشیم . آن هم شاش داغ .
آقا مجتبی هم دستیار اوست.
ناصر خسرو در سفرنامه اش ، آنجا که از بیابان های طائف میگذرد چنین مینویسد :
«قومی عرب بودند که پیران هفتاد ساله مرا حکایت کردند که در عمر خویش بجز شیر شتر چیزی نخورده بودند چه در این بادیه ها چیزی نیست الا علفی شورکه شتر می خورد .
ایشان خود گمان می بردند که همه عالم چنان باشد .
من از قومی به قومی نقل و تحویل میکردم و همه جا مخاطره و بیم بود ...به جایی رسیدیم که آنرا سربا میگفتند . کوهها بود هر یک چون گنبدی که من در هیچ ولایتی مثل آن ندیدم .
و از آنجا بگذشتیم . چون همراهان سوسماری می دیدند می کشتند و میخوردند و هر کجا عرب بود شیر شتر میدوشیدند .
من نه سوسمار توانستم خورد و نه شیر شتر .و در راه هر جا درختی بود که باری داشت مقداری که دانه ماشی باشد از آن چند دانه حاصل میکردم وبدان قناعت مینمودم ....»
خدا را صدهزار مرتبه شکر که پس از هزار سال از «شیر شتر » به «شاش شتر » رسیده ایم . فقط مانده است کباب سوسمار که آنهم به عون الهی بزودی در اختیار امت اسلام قرار خواهد گرفت.