شهامت
استاد روانشاد دکتر جعفر شهیدی تعریف میکرد :
یک روز عاشورا با دکتر دبیر سیاقی گوشه ای از یک چهار راه ایستاده بودیم ونظاره گر عبور دسته های سینه زن و زنجیر زن بودیم وگاهگاهی به هیجان میآمدیم و آرام آرام دستی بر سینه یابر سرمان میزدیم
ناگهان پرسیدم :
فکرمیکنی اگر در زمان امام حسین در کربلا حاضر بودیم در کدام لشکر جا میگرفتیم ؟
گفت : خوب ، خیلی آشکار است که در سپاه یاران امام حسین . اینکه پرسیدن نداشت !
گفتم : نه ، من و تو آن اندازه دل و جرات وشهامت و ایمان نداریم که برویم در سپاه امام حسین
گفت : یعنی میفرمایید میرفتیم در سپاه عمر بن سعد ؟
گفتم : نه ، آن اندازه هم بی وجدان و بی دین و نامرد نیستیم که برویم در حلقه دشمنان امام حسین
پرسید : خوب ، میفرمایید چیکار میکردیم ؟
گفتم : هیچ ! مثل الان یک گوشه ای روی یک بلندی یا تپه ای می ایستادیم و از دور آرام آرام توی سرو سینه مان میزدیم !
این را نوشتم تا بگویم ما هم همین الان در برابر آنهمه بیداد و فاجعه ای که آفاق تا آفاق نسل بشر را در نوردیده است کاری نمیکنیم مگر اینکه در پای فیس بوک بنشینیم و آرام آرام به سر و سینه مان بزنیم و احیانا قطره اشکی هم بیفشانیم
یک روز عاشورا با دکتر دبیر سیاقی گوشه ای از یک چهار راه ایستاده بودیم ونظاره گر عبور دسته های سینه زن و زنجیر زن بودیم وگاهگاهی به هیجان میآمدیم و آرام آرام دستی بر سینه یابر سرمان میزدیم
ناگهان پرسیدم :
فکرمیکنی اگر در زمان امام حسین در کربلا حاضر بودیم در کدام لشکر جا میگرفتیم ؟
گفت : خوب ، خیلی آشکار است که در سپاه یاران امام حسین . اینکه پرسیدن نداشت !
گفتم : نه ، من و تو آن اندازه دل و جرات وشهامت و ایمان نداریم که برویم در سپاه امام حسین
گفت : یعنی میفرمایید میرفتیم در سپاه عمر بن سعد ؟
گفتم : نه ، آن اندازه هم بی وجدان و بی دین و نامرد نیستیم که برویم در حلقه دشمنان امام حسین
پرسید : خوب ، میفرمایید چیکار میکردیم ؟
گفتم : هیچ ! مثل الان یک گوشه ای روی یک بلندی یا تپه ای می ایستادیم و از دور آرام آرام توی سرو سینه مان میزدیم !
این را نوشتم تا بگویم ما هم همین الان در برابر آنهمه بیداد و فاجعه ای که آفاق تا آفاق نسل بشر را در نوردیده است کاری نمیکنیم مگر اینکه در پای فیس بوک بنشینیم و آرام آرام به سر و سینه مان بزنیم و احیانا قطره اشکی هم بیفشانیم