www.gilehmard.com
خدا به سر شاهد است ما در اين عمر کوتاه مان هزار جور گناه کبيره و صغيره و نيمه کبيره مرتکب شده ايم ! به همين خاطر است که وقتی صحبت از صحرای محشر و روز صد هزار سال و نميدانم پل صراط و مار غاشيه و اينجور چيز ها به ميان ميآيد چهار ستون بدن مان - بی ادبی نشود - مثل خايه حلاج ميلرزد و می ترسيم اگر در آن دنيا حساب و کتابی در کار باشد کنده نيمسوز توی ماتحت مبارک مان فرو بکنند! اما بينی و بين الله ؛ ما تا امروز اگر هزار جور گناه و معصيت کرده ايم ؛ غير از همان يکی دو بيت شعری که چهل و چند سال پيش برای دختر همسايه مان سروده بوديم ؛ نه شعری گفته ايم و نه خواسته ايم در سلک شاعران در بياييم . اما نميدانيم چرا امروز وقتيکه توی بزرگراه شماره هشتاد رانندگی ميکرديم و راهی سانفرانسيسکو بوديم؛ يکهو طبع شعرمان گل کرد و تا به سانفرانسيسکو برسيم نه تنها مرتکب يک قصيده بالا بلند شديم بلکه تا آمديم به خودمان بجنبيم ديديم ای دل غافل ؛ قصيده بالا بلند مان بجای اينکه در وصف چاه زنخدان و ابروی کمانی يار و گيسوی کمند آسای دلدار خيالی مان باشد ؛ شده است هجو نامه ای در باره اعليحضرت همايونی رهبر مغظم آ سيد علی آقای روضه خوان!!
حالا اگر می بينيد شعر مان صد تا دست انداز و چاله چوله دارد خودتان با بزرگواری خودتان ببخشاييد و يادتان باشد که از قديم نديم ها گفته اند: ز آب خرد ماهی خرد خيزد .
فعلا چند بيتی از اين قصيده بالا بلند را منباب خالی نبودن عريضه اينجا ميگذاريم و شما هم می توانيد آستين هايتان را بالا بزنيد و با افزودن بيت های تازه ای آنرا کامل بفرماييد . به کاه و کنگر کسی ضرر نمی زند که؟ ميزند؟؟ پس بفرماييد.
ايها الناس ؛ بنده آقايم!
روضه خوانم ؛ فقيه و ملايم
پدرم نيز روضه خوان بوده ست
روضه خوان اند جد و آبايم
نکبت الدوله زمانه منم
می چکد نکبت از سر و پايم
پيش از اينها ؛ علی گدا بودم
رهبرم ؛ مفتی ام ؛ شهنشايم
تشنه خون و نشئه ترياک
بول و غايط بود سرا پايم.
شيخکی بوده ام به قم اندر
کهنه دزدی ؛ هماره رسوايم
خانه ام بوده دخمه ای ؛ اکنون
صاحب تخت و قصر و ويلايم
دوستدار نجات اسلامم
دشمن شاه و مير و کسرايم
من و اکبر ؛ دو يار غار هستيم
نيست با کوسه هيچ دعوايم
ميخورم خون و ميکشم ترياک
اين دو هستند دين و دنيايم
در "اوين "خون خلق ميريزم
من نه ملا ؛ که مار کبرايم
گيله مرد ار چه هجو ما گويد
گو بگو ؛ نيست هيچ پروايم
من اگر چه " ولی امر " شدم
در دل دوزخ است ماوايم ...
خدا به سر شاهد است ما در اين عمر کوتاه مان هزار جور گناه کبيره و صغيره و نيمه کبيره مرتکب شده ايم ! به همين خاطر است که وقتی صحبت از صحرای محشر و روز صد هزار سال و نميدانم پل صراط و مار غاشيه و اينجور چيز ها به ميان ميآيد چهار ستون بدن مان - بی ادبی نشود - مثل خايه حلاج ميلرزد و می ترسيم اگر در آن دنيا حساب و کتابی در کار باشد کنده نيمسوز توی ماتحت مبارک مان فرو بکنند! اما بينی و بين الله ؛ ما تا امروز اگر هزار جور گناه و معصيت کرده ايم ؛ غير از همان يکی دو بيت شعری که چهل و چند سال پيش برای دختر همسايه مان سروده بوديم ؛ نه شعری گفته ايم و نه خواسته ايم در سلک شاعران در بياييم . اما نميدانيم چرا امروز وقتيکه توی بزرگراه شماره هشتاد رانندگی ميکرديم و راهی سانفرانسيسکو بوديم؛ يکهو طبع شعرمان گل کرد و تا به سانفرانسيسکو برسيم نه تنها مرتکب يک قصيده بالا بلند شديم بلکه تا آمديم به خودمان بجنبيم ديديم ای دل غافل ؛ قصيده بالا بلند مان بجای اينکه در وصف چاه زنخدان و ابروی کمانی يار و گيسوی کمند آسای دلدار خيالی مان باشد ؛ شده است هجو نامه ای در باره اعليحضرت همايونی رهبر مغظم آ سيد علی آقای روضه خوان!!
حالا اگر می بينيد شعر مان صد تا دست انداز و چاله چوله دارد خودتان با بزرگواری خودتان ببخشاييد و يادتان باشد که از قديم نديم ها گفته اند: ز آب خرد ماهی خرد خيزد .
فعلا چند بيتی از اين قصيده بالا بلند را منباب خالی نبودن عريضه اينجا ميگذاريم و شما هم می توانيد آستين هايتان را بالا بزنيد و با افزودن بيت های تازه ای آنرا کامل بفرماييد . به کاه و کنگر کسی ضرر نمی زند که؟ ميزند؟؟ پس بفرماييد.
ايها الناس ؛ بنده آقايم!
روضه خوانم ؛ فقيه و ملايم
پدرم نيز روضه خوان بوده ست
روضه خوان اند جد و آبايم
نکبت الدوله زمانه منم
می چکد نکبت از سر و پايم
پيش از اينها ؛ علی گدا بودم
رهبرم ؛ مفتی ام ؛ شهنشايم
تشنه خون و نشئه ترياک
بول و غايط بود سرا پايم.
شيخکی بوده ام به قم اندر
کهنه دزدی ؛ هماره رسوايم
خانه ام بوده دخمه ای ؛ اکنون
صاحب تخت و قصر و ويلايم
دوستدار نجات اسلامم
دشمن شاه و مير و کسرايم
من و اکبر ؛ دو يار غار هستيم
نيست با کوسه هيچ دعوايم
ميخورم خون و ميکشم ترياک
اين دو هستند دين و دنيايم
در "اوين "خون خلق ميريزم
من نه ملا ؛ که مار کبرايم
گيله مرد ار چه هجو ما گويد
گو بگو ؛ نيست هيچ پروايم
من اگر چه " ولی امر " شدم
در دل دوزخ است ماوايم ...