دنبال کننده ها
۸ مهر ۱۳۹۰
یک ایرانی در بهشت
وقتي با اين همه گناه رسيدم اون دنيا , خودم شروع کردم به رفتن سمتِ جهنم که يه فرشته بهم گفت کجا؟!
۷ مهر ۱۳۹۰
|
برای ظهور آقا امام زمان جمیعاٌ صلوات
۳۱ شهریور ۱۳۹۰
ابلیس فقیه است گر اینان فقهایند!
* ویکتور هوگو؛ نویسنده بینوایان؛ در سال 1862 در پاسخ به خرده گیری های آلفونس دو لامارتین می نویسد:
- جامعه ای که به فقر تن دهد
-دینی که به دوزخ باور کند
-و کشوری که از جنگ روی بر نگرداند
جامعه؛ دین؛ و کشوری فرومایه اند. من جویای جامعه ای بدون شاه؛ دینی بدون کتاب؛ و کشوری بدون مرز خواهم بود. من اینم و به این خاطر است که کتاب بینوایان را نوشتم.
ابوالعلا معری؛ شاعر و فیلسوف نابینای عرب - که شرح زندگانی اش را در سفرنامه ناصر خسرو خوانده اید - میگوید:
مردم دنیا دو گروه اند: آنها که عقل دارند و دین ندارند؛ و آنها که دین دارند و عقل ندارند.
ناصر خسرو قبادیانی؛ شاعر و اندیشمند ایرانی که از ترس تکفیر فقیهان و متشرعان و ملایان؛ تمامی عمر خود را در تبعید و انزوا در دره یمگان گذراند؛ تصویری روشن و گویا از فقیهان بدست می دهد و چنین میسراید:
این حیلت بازان فقهایند شما را؟
ابلیس فقیه است گر اینان فقهایند
این قوم که گویند دلیلان شمایند
زی آتش جاوید دلیلان شمایند
رشوت بخورند آنگه رخصت بدهندت
نه اهل قضایند؛ بل از اهل غذایند
گر احمد مرسل پدر امت خویش است
این بی پدران پس همه اولاد زنایند.
مولانا؛ با خشم و نفرت؛ خطاب به ملایان و روحانیون فریاد میزند که:
ای خری کاین خر ز تو باور کند
خویشتن بهر تو کور و کر کند
خویش را از رهروان کمتر شمر
تو رفیق رهزنانی گه مخور!
در طول تاریخ پر فراز و فرود ایران؛ هرگاه صدای آزادیخواهی مردم میهن ما توسط دینمداران و دولتمداران و زورمندان سرکوب شده و خفقان و استبداد بر گلوی مردم چنگ انداخته؛ شعر پارسی؛ زبان باز کرده و پرچم این مبارزه را بر دوش گرفته است.
ببینید قائممقام فراهانی چه تصویری از پرواران حجره نشین آدمخوار عرضه میکند.
گر در دو جهان کام دل و راحت جان است
من وصل تو جویم که به از هر دو جهان است
در کیش من ایمانی اگر هست به عالم
در کفر سر زلف چو زنجیر بتان است
گر واعظ مسجد بجز این گوید مشنو
این احمق بیچاره چه داند ؟ حیوان است
گر مذهب اسلام همین است که او راست
حق بر طرف مغبچه دیر مغان است
او خون دل خم خورد این خون دل خلق
باور نتوان کرد که این بهتر از آن است.
۲۹ شهریور ۱۳۹۰
سر حق ...و شیخ حقه باز
|
۲۸ شهریور ۱۳۹۰
آیا میدانستید!؟ ـ
texthosting.comآیا می دانستید اگر کورش بزرگ، ماهی 10 میلیون تومان پس انداز کرده بود، امروز بعد از 2500 سال، 3000 میلیارد تومان (یعنی یک 3 با دوازده صفر جلوش) پول داشت؟
۲۴ شهریور ۱۳۹۰
مملکت خارج جایی است که همه در آن با ناموس همدیگر کار دارند !
در حالی که در مملکت ما چند نفر با ناموس همه کار دارند !!!
کشور خارج جایی است که رییس جمهورشان بیشتر از یک دست لباس دارد بس که تشریفاتی و مرفه است !
تازه در خارج کراوات هم می زنند که همه میدانند یک جور فلش و علامت راهنمای رو به پایین است !
خارجی ها همه غرب زده هستند بی همه چیز ها !!!
مردم خارج ، همیشه مست هستند و دائم به هم میگویند: یو آر ... !!!
اما در اینجا ما همیشه در حال احوال پرسی از خانواده طرف مقابل هستیم بس که مودب و بافرهنگیم !
ما در ایران خیلی همه چیز داریم ! نان ، مسکن و حتی به روایتی آزادی !
اما فرق اصلی ما در این است که خودمان میگوییم این ها را نداریم ، ولی مقاماتمان میگویند دارید !
و ما از بس که نفهم هستیم ، اصرار میکنیم و میگوییم پس کو ؟!!!
آن وقت آنها مجبور میشوند گشت درست کنند و به زور به ما حالی کنند که ایناهاش !!!
در خارج اما اینطوری نیست بس که آنها بی منطق هستند !
خارج جای عقب افتاده ای است که گشت نسبت ندارد ! آن ها برای لاک زدن جریمه نمیشوند !
در خارج هنوز نفهمیده اند که رنگ سیاه مناسب تابستان است !
خارجی ها بس که دین و اعتقاد ضعیفی دارند ، با دیدن موی نامحرم ، هیچ چیزیشان نمی شود !!!
اما ما اگر یک تار مو ببینیم ، دچار لرزش می شویم ! بس که محکم است این اعتقاداتمان !
خارجی ها فکر میکنند ما در جنگ جهانی هستیم چون کوپن داریم و سهمیه بندی !
آنها وقتی جنگ جهانی میکردند همه چیزشان سهمیه بندی بود !
ما همیشه در حال جنگ جهانی هستیم ! بس که رییس جمهورها و رهبرمان منتخب ما هستند !
آنجا کشیش ها و پاپ حوزه علمیه ندارند بس که بی فرهنگ هستند !
خارجی ها بس که بی دین و کافر هستند ، نمی دانند ازدواج از نوع موقت چیست !
خارجی ها بس که سوسول هستند می گویند مرد با زن برابر است و
هیچ استاد پاک و مطهری نبوده که بهشان بگوید نخیر ! هر 4 تا زن میشود یک مرد !!!
ما استاد پاک و مطهری داشتیم که استاد اخلاق بود و پسرش هم برای
نشان دادن اصل و نسب پدرش ، در مجلس به یکی دیگر گفت : فیوز !!!
البته او قبل از فیوز یک ( پ ) هم گذاشت که ما نفهمیدیم چرا !
آن ها بس که بی فرهنگ هستند در کلیسا با کفش می روند و عود روشن میکنند، در حالی که همه می دانند لذت حرف زدن با خدا در بوی جوراب مخلوط با گلاب است !
آن ها تمام شعر های مذهبی خود را با آهنگ میخوانند، بس که الاغند،
در حالیکه وقتی آدم با خدا حرف میزند ، اجازه ندارد شاد باشد !
خدا خیلی ترسناک است و هیچکس جز ایرانی ها نمیداند این را !
ما قطب جهان اسلامیم در حالی که خارج در جهان اسلام هیچ چیز نیست !
ما میدان آزادی داریم ولی خارجی ها فقط مجسمه آزادی دارند !!!
و هر بچه ای میداند که اصلا مجسمه یعنی هیچ کاره ! پس ما آزادی داریم ولی خارجی ها ندارند !
آن ها خواننده هایی دارند که همش اعتراض میکنند بس که بی ادبند ،
در حالی که خواننده های ما میخوانند همه چی آرومه بس که هنرمندهای مودبی هستند !
آن ها بس که به بزرگترشان احترام نمیگذارند ، هیچ وقت آل پاچینو و جرج کلونی و آنجلینا جولی را ،
نمی فرستند دست بوس اسقف و پاپ تا بلکه عبرت بگیرند و کار بد نکنند در فیلم ها !
ما در ایران تعداد صندلی های دانشگاه هایمان از متقاضی ها بیشتر است بس که علم داریم !
فیلم های ما در ایران هیچ وقت پایان غمگین ندارد بس که ما شادیم ،
ولی خارجی ها همه افسرده هستند و همه اش در فیلم ها در حال خون ریزی و کارهای بد بد !
در حالی که همه میدانند لذت هر فیلمی به عروسی انتهای آن است !
آن ها بس که سوسول هستند هر 4 سال یک نفر میشود همه کاره مملکتشان ،
ولی ما همیشه گفته ایم که حرف مرد یکی است و هیچ کس عوض نمیشود !
ما در ایران خانواده خود را خیلی دوست داریم و هر وقت کاره ای شدیم ،
تمام فک و فامیل خود را میکنیم مدیر !
اما آن ها بس که بنیان خانواده قوی ندارند ، این کارها را بلد نیستند !
ما از این انشاء نتیجه میگیریم که خارج جای بدی است !
خارج جایی است که همه آدم ها در آن ایدز دارند !
۲۰ شهریور ۱۳۹۰
سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بگیم
پیرزن قبول کرد
فردا پیرمرد به کافه رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد
وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه
...ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام.
۱۷ شهریور ۱۳۹۰
**رفيق مان عباس آقا - كه ما عباس چرچيل صداش مي كنيم - آمده بود سراغ مان كه : آقاى گيله مرد ! ما اين روزها به كشف جديدى نايل شده ايم !
گفتيم : مبارك است انشا الله ! حالا كه اينقدر به خدا نزديكى ؛ نميشود سفارش ما را هم بكنى ؟؟
عباس آقا كمى هارت و پورت راه انداخت و شروع كرد به شمر خواني كردن كه : آقاى گيله مرد ! جنابعالى خيال ميكنى ما نوكر داروغه ايم كه هر كارى از ما بر بيايد ؟؟
گفتيم : آخر عباس آقا جان ؛ اين روز ها هر كى در مونده شد با ما برادر خونده شد ! از قديم هم گفته اند وقتى ننه نيست با زن بابا بايد ساخت ! حالا بفرما ببينيم چه كشفى كرده ايد ؟؟
عباس آقا ؛ بادى به بروت انداخت و عينهو آبجى قدقدو ؛ شروع كرد به غر غر كردن و گفت : قبل از اينكه كشف بزرگ مان را به اطلاع جنابعالى برسانيم ؛ يكى دو تا سئوال از شما داشتيم .
گفتيم : عباس آقا جان ! جنابعالى هم كه ماشا الله هزار ماشا الله عينهو گداي موسوى را ميمانى ! هم بايد پول تان داد هم دست تان را بوسيد ! والله ما اين روزها آنچنان گرفتار ننه قمر ها و دده سياه ها و عمه گرگه ها و ابو پشمك هاي از وزن سنگين از عقل سبك هستيم كه گهگاهى اسم خودمان هم يادمان ميرود ! اما مگر ميشود به پرسش هاي آدمى مثل حضرتعالى جواب نداد كه هم سياستمداريد ؛ هم اديب ايد ؛ هم مفسريد ؛ هم كاشف ايد ؛ و هم اهل بخيه ؟؟ حالا ميشود بفرماييد سئوال تان چيست ؟؟
عباس آقا در آمد كه : ميشود بما بفرمايي توي دنيا چند نوع حكومت وجود دارد ؟؟
گفتيم : عباس آقا جان ؛ پدر آمرزيده !!ما را ترساندى . ما خيال كرديم ميخواهى از ما سئوالات فقهى بفرمايى كه بلا نسبت مثل خر در گل وا بمانيم ؛ اين سئوالى كه جنابعالى ميفرمايى ؛ هر بچه مكتبي مكتب نديده اى هم جوابش را ميداند چه برسد به ما كه نا سلامتى كدخداي دهى هستيم و همين تازگى ها هم در انتخابات محلی مان ازیک لندهور عوضى شكست خورده ايم !
ببين عباس آقا جان ! ما كه بيطارى را روي خر كولى ياد نگرفته ايم ! تا آنجايى كه عقل مان قد ميدهد ؛ ما حكومت جمهورى داريم ؛ حكومت شاهنشاهى داريم ؛ حكومت مشروطه سلطنتى داريم ؛ حكومت شاهنشيخى داريم ! حكومت فقاهتى داريم ؛ حكومت ولايتى داريم ؛ حكومت سفاهتى داريم ؛ حكومت كودتايى داريم ؛ حكومت خلقى داريم ؛ حكومت شبه كودتايى داريم ؛ حكومت ملوك الطوايفى داريم . همين هاست ديگر عباس آقا جان !
عباس آقا نيشخند فيلسوف مآبانه اى زد و گفت : آقاي گيله مرد ! بيخود نيست كه ميگويند بلبلى كه خوراكش زرد آلو عنك باشد بهتر از اينها نمي خواند ! آنطور كه معلوم مان ميشود انگار جنابعالى وقايع و حوادث و اتفاقات دنيا را خوب دنبال نمي كنيد چه اگر غير از اين بود حكومت " جمهوري شاهنشاهى " را كه ما تازگي ها كشف كرده ايم از قلم نمى انداختيد . مى انداختيد ؟؟
گفتيم : جنابعالى خيلى خوشبو تشريف داريد دم باد هم نشسته ايد ؟! ماشا الله هزار ماشاءالله دندان صدو بيست سالگي تان هم در آمده . " حكومت جمهوري شاهنشاهى " ديگر چه ملغمه اى است عباس آقا جان ؟؟!! ما اگر نخورده ايم نان گندم ديده ايم دست مردم !!
عباس آقا در آمد كه : مگر نشنيده اي كه ميگويند جايي كه گوشت نباشد چغندر پهلوان است ؟؟
گفتيم : شنيديم عباس آقا ! شنيديم . خب منظور ؟؟
دو باره بادى به بروت انداخت و گفت : سوريه و آذربايجان و کره شمالی يادت مى آيد ؟؟ در سوريه آقاى حافظ اسد ؛ سى چهل سال بريد و دوخت و كشت و كند و سوخت . حالا آقا زاده اش بنام " رييس جمهور " مى برد و ميدوزد و ميسوزد و مي كشد و ميخورد و مي تازاند ! در آذر بايجان هم همينطور .! در کره شمالی هم همینطور . باز خدا را صد هزار مرتبه شکر که خلایق لیبی و مصرو تونس و یمن زده اند زرت آقای حسنی مبارک و آقای قذافی و آقای بن علی را قمصور کرده اند و گرنه آقا زاده های شان دیر یا زود بر مسند قدرت می نشستند و چنان بلایی سر خلایق میآوردند که باید می گفتیم صد رحمت به کفن دزد اولی !!
خب ؛ اين را ميگويند حكومت جمهوري شاهنشاهى ديگر.......!!
در کتاب " سفرنامه ونيزيان " از قول جوزفا باربارو ؛ چنين آمده است :
.......جهانشاه قره قوينلو ؛ يک بار اصفهان را تصرف کرد و مردم را به فرمانبرداری خواند . چون دوباره مردم شوريدند ؛ لشکری به اصفهان فرستاد و فرمان داد که شهر را غارت کنند و بسوزانند و هر يک از سپاهيان , در بازگشت ؛ سر بريده ای همراه بياورند !!
و لشکريان اين فرمان را اجرا کردند ؛ چنانکه از کسانی که در آن لشکر کشی شرکت کرده بودند شنيدم که هر کس نتوانسته بود سر مردی را ببرد ؛ سر زنی را بريده و موهايش را تراشيده بود تا فرمان شاه را اطاعت کرده باشد !!!
و آن لشکر ؛ به امر شاه ؛ همه شهر را ويران کردند ....
نقل از : سفرنامه ونيزيان . ترجمه دکتر اميری . صفحه 81
******
سر ....و خربوزه
پس از مرگ شاه تهماسب صفوی ؛ به سبب بی کفايتی سلطان محمد خدا بنده ؛ ترکمان ها دست تعدی به سوی مردم دراز کردند . از آنجمله در کاشان ؛ در يکی از پيکار های محلی ؛ سيصد تن از مردم کاشان ؛ غافلگير شده به چنگ ترکمان ها افتادند .
ترکمان ها همه اسيران را گردن زدند ؛ سر های بريده را بر کنگره های قلعه جلالی آويختند . پس از سه روز به مردم شهر گفتند اگر سر های کشته شدگان را می خواهيد ؛ بايد برای هر يک سر ؛ سه عدد خربوزه سياه پوست به قلعه بياوريد و سر را بگيريد !!
آنها اموال مردم را هر چه در ظاهر بود غارت کردند و آنچه را هم که پنهان کرده بودند با شکنجه و عذاب از نقب ها و دخمه ها بيرون آوردند . دست آخر نيز ؛ خانه ها و کاروانسرا ها را خراب کرده از بيخ و بن ويران نمودند ....
نقل از کتاب : نقاوه الآثار
حافظ چه خوب گفته است :
از اين سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که عطر گلی مانده است و بوی ياسمنی ....
آقای ملا باقر مجلسی ؛ يا بقول ملايان علامه مجلسی !!در کتاب حليه المتقين ؛ در آداب زن گرفتن می نويسد :
....بدان که : زن به منزله قلاده ای است که در گردن می افکنی !!پس ببين که چگونه قلاده ای برای خود ميگيری .
زنی پيدا کن که مانند تو باشد و شايسته آن باشد که فرزند از او بهم رسانی . و برای مال و جمال زن مگير که از هر دو محروم شوی .
زنی طلب کن که باکره و خوشبو و گندمگون و فراخ چشم و ميانه بالا و سياه چشم باشد و گردنش خوشبو و قوزک پايش پر گوشت باشد .
ملا باقر مجلسی همچنين می نويسد :
لازم است بر زن اطاعت شوهر کند و نا فرمانی از او نکند . بی رخصت او از خانه بيرون نرود . خود را برای شوهر خوشبو و زينت کند و هر بامداد و شام خود را بر او عرضه کند !!!
و اما حق زن بر مرد آنست که :
او را سير کنی و بدنش را بپوشانی و اگر بدی کند بر او ببخشی و عفو کنی ؛ و هر سه روز يکمرتبه گوشت برای او بياوری !! و رنگ و حنا و سرمه هر ششماه يکبار برای او بياوری .و خانه اش را خالی مگذار . با او احسان کن زيرا که زن اسير مرد است !!!و در کار با آنها مشورت مکن که رای ايشان ضعيف است . و ايشان را پيوسته در پرده دار و بيرون مفرست و تا توانی چنان کن که بغير از تو مردی را نشناسد و نبيند !!!و ايشان را از استماع ساز و نوا ؛و شنيدن خوانندگی و غنا ؛ و بيرون رفتن از خانه ؛ و آمد و شد با بيگانه ؛ و رفتن به حمام ها و مساجد و عروسی ها منع کن .
چرخ رشتن را تعليم او کن و او را بيکار مگذار که شيطان او را به فکرهای باطل می اندازد و ميل به سير و تفرج و خود آرايی و خود نمايی ميکند .
هر چه گويد او را اطاعت نکن . و از برای سير به حمام ها و عروسی ها و عزاها و عيد ها او را اذن مده که هر که طاعت زن خود کند ؛ خدا او را سرنگون در جهنم اندازد !!!!!!
سعدی عليه الرحمه ميفرمايد :
چو زن راه بازار گيرد ؛ بزن !!!
و گرنه ؛ تو در خانه بنشين چو زن
ز بيگانگان چشم زن دور باد
چو بيرون شد از خانه ؛ در گور باد !!!!
دنياى آدم بزرگا ....و دنياى آدم كوچيكا ...
.........براى بهار ...و ريحان ...
يه آقا كوچولويى ، يه نامه اى براى خدا نوشته و گفته :
-- خدا جون ، ممنونم كه يه داداش كوچولو به من دادى ، اما اونچه كه من خواسته بودم ، يه توله سگ بود نه يه داداش كوچولو !!
ميدونى بهار ؟ ميدونى ريحان ؟ ميدونى چه آرزويى دارم ؟
آرزو دارم كه كاشكى آدما ، هميشه بچه ميموندن ..!!
اگه آدما بزرگ نميشدن ، چه دنياى خوب و با صفايى ميداشتيم ...
ميدونى بهار ؟ ميدونى ريحان ؟ من گاهى وقتا مثل بچه ها ميشم ! ، دوز و كلك بلد نيستم ، هى سرم كلاه ميره ، هى ديگرون منو ملامت ميكنن : " بچه نشو آقا !!.. مگه بچه اى آقا ؟؟... " . ولى من اين بچگى رو دوست دارم ، دنياى بى آلايش و پاكيه ..نه دروغ توشه ، نه دوز و كلك ...
ميدونى بهار ؟ ميدونى ريحان ؟ من يه جور صداقت محض در شما ها مى بينم ، يه جور بى ريايى ،... خوبه كه همينطور بچه بمونين .! پاك و با صفا ....و بدور از همه ى پليدى ها و پلشتى ها ...
من هم يه بچه م ، اگر چه پنجاه سالمه ! اما دلم ميخواد هيچوقت بزرگ نشم ، من از پلشتى دنياى آدماى بزرگ بدم مياد ، دوستام به من ميگن كه من آدم شيشه اى ام !، زود ميشكنم ،....راس ميگن والله ، من يه آبگينه م ، اگه يه سنگريزه به من بخوره ، جيرينگى ميشكنم ، ميشكنم و پخش و پلا ميشم ! .
ميدونى بهار ؟ ميدونى ريحان ؟ من از دنياى آدماى بزرگ سر در نميارم . دنياشون برام ناشناخته ست .
من يه دخترى دارم كه امسال ميره سال دوم دانشگاه ، ميخواد حقوق بخونه ،اسمش " آلما " ست . اونقدر ساده و مهربون و با صفاست كه من گاهى آرزو ميكنم كاشكى مثل او بودم . عينهو آب زلال چشمه سارهاى رامسره ، ..دروغ بلد نيست ، عاشق بچه هاست ، عاشق حيووناست ، اصلا عاشق همه ى كائناته ...
من ، سالها پيش ، خيلى بى شيله پيله و پاك بودم ، اما از بس ملامتم كردن ، از بس سرم كلاه گذاشتن ، از بس چوب تو آستينم كردن .....، حالا فكر ميكنم كه خودم هم يه حقه بازم ..!!
ميدونى بهار ؟ ميدونى ريحان ؟ من يه گيله مردم ، بيست ساله كه آواره ى كشور ها و قاره هام ، اما هنوز هم يه گيله مرد ساده م ، يه گيله مردى كه ميخواد بچه بمونه ، نميخواد بزرگ بشه .. نميخواد بره تو دنياى آدم بزرگا ...
چطوره تو همين دنياى آدم كوچيكا بمونم ؟؟ ها؟؟
۸ شهریور ۱۳۹۰
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...