دنبال کننده ها

۱۰ آبان ۱۳۸۹

آی مگس کش .....!!!!!!!


از: علی اوحدی www.iranian.com


میگه : جمهوری اسلامی میخواد عضو شورای برابری زنان در سازمان ملل بشه

میگم : خوب به من چه؟

میگه: پارسال هم نماینده اش در ژنو گفت؛ جمهوری اسلامی پیشتاز حقوق بشر در دنیاست

میگم: یه وقتی هم به پایمال شدن حقوق بشر در اروپا اعتراض کرد.

میگم : خب، چه ربطی به من داره؟

میگه : آخه یاد همشهریت افتادم.

میگم: کدوم یکی شون؟

میگه: همون که گرد "مگس کش" می فروخت.

میگم: خب، ..

میگه: شهربانی گرفتش، گرد مگس کش را آزمایش کردند، دیدند خاکه آجره.

میگم: خب، ..

میگه: گفتند آخه مردیکه ی جلب، چطوری با خاکه آجر مگس می کشی؟

گفت؛ آهان. سوالی خوبیه س. مگسه نیست که میاد رو دست و پادون میشیند؟

گفتند؛ خب، ...

گفت؛ شومام دستدونو مثی پیاله گرد می کونین، آ یوووووواش می برین جلو، درست روبروش ..

گفتند؛ خب!

گفت؛ آ یه دفه میرین تو دلو بارش، آ دسدونو وسطی هوا می بندین... مگسه میاد تو دسدون.

گفتند؛ خب، ...

گفت؛ حالا با دو تا انگشتی اون یکی دسدون را یووووواش میکونین تو مشتدون، همونجا که مگسه گیر افتادس..

گفتند؛ خب، ..

گفت؛ آرررررررروم میگیرین که له نشد.. اونوقت بالی طرف راستشو می کنین..

گفتند؛ خب، ..

گفت؛ بعدم یوووووواش مگسه را میدین تو اون یکی دسدون آ بالی طرفی چپشم می کنین.

گفتند؛ خب!

گفت؛ حالا دیگه نیمی توند بپرد.

گفتند؛ بعدش؟

گفت؛ حالا یخده از این گرتا میریزین تو چشاش ...

گفتند؛ خب، ..

گفت؛ حالا دیگه کور شده س، نیمیدوند از کدوم طرف اومده س، از کدوم طرف باید برد...

گفتند؛ خب بعدش،

گفت؛ حالا میتونین با خیالی راحت لنگه کفشا بزنین تو سرش تا بیمیرد.

گفتند؛ مردیکه ی قرمدنگ! وقتی مگس را گرفتیم، چرا اینقدر به خودمون زحمت بدیم، همانجا می زنیم می کشیمش.

گفت؛ خب، اینم برا خودش یه راهی یه س. اما کودومش مطابقی حقوقی بشرس؟

گفتند؛ مردیکه ی چاچولباز! کدوم حقوق بشر؟ تو عمر آدم را تلف می کنی تا یک مگس بکشی.

گفت؛ خب شوما میتونین عمردون را تلف نکونین، از همون اول بزنین بکشین. منتها روشی من مطابقی حقوق بشره س..

گفتند؛ مادرقحبه، چه فرقی می کنه، تو هم بالاخره مگسه را می کشی ...

گفت؛ کودوم مگس؟ این که نه بال دارد بپرد، نه چشم و چارش جای را می بیند، کلی هم شاکر میشد که من بزنم تو سرش از این نکبت خلاصش کونم...

آقا داماد مون هستن ...!!!

" من این مطلب را امروز جایی خواندم . بد نیست شما هم بخوانیدش "

توی تاکسی بودم . یه خانم جلو نشسته بود یه آخوند و یه آدم معتاد با خود من هم عقب . آخوند یه 2000 تومانی داد به راننده . ؛ تا راننده پول رو بگیره معتاد گفت آقا 2 نفر حساب کن حاج آقا دامادمون هستن !!! آخوند گفت ببخشید بجا نیاوردم ؟ شما؟ معتاد گفت 30 سال خواهر ما روگاییدی الان میگی بجا نیاوردی . آخوند همون جا از ماشین پیاده شد... . راننده داشت زیر لب می خندید که معتاد گفت والااااااااااا

۹ آبان ۱۳۸۹

اینو باش ....

از : بیژن صف سری




داشتم دست نوشته ها و اوراق بهم ریخته در قفسه ی کتاب هایم را مرتب می کردم که ناگهان دست نوشته ا ی از رفیق طنز پردازم ، مرحوم عمران صلاحی را پیدا کردم ، شعر طنزی بود بنام " رند" ، بگذریم که با دیدن این دست نوشته از عمران چه حالی شدم و چه خاطراتی از آن شاعر طنز پرداز برایم تداعی شد ، بماند، اما خوب بیاد دارم که آن د ست نوشته را کی و کجا ، از رفیق شاعر طنز پردازم گرفتم . در یکی از روز های تابستان سال 85، یعنی درست چند ماه قبل از فوت عمران بود که بنا به دعوت مهندس فیروزان که آن زمان رئیس وقت شورای عالی ویرایش صدا و سیما بودند به دفترش رفتم ، این جناب فیروزان که در حال حاضر مدیر عامل مجموعه فرهنگی شهر کتاب هستند و نگارنده یک سالی مشاور فرهنگی ایشان در مجموعه شهر کتاب بودم ، به گواهی اکثر قریب به اتفاق اهالی فرهنگ و ادب این آب و خاک ، انسانی فرهیخته و فرزانه ایست ، و بنا به آن مثل معروفی که می گویند بچه حلال زاده به دائیش می رود ، ایشان هم ، چه به لحاظ شکل و ظاهرو چه در منش واخلاق و رفتار ، شباهت عحیبی به دایی خود ، یعنی امام موسی صدر دارند . الغرض آن روز که به دفتر مهندس فیروزان رفتم ، شاید یک سالی بود که از مرحوم عمران صلاحی ، رفیق شاعر طنز پردازم بی خبر بودم ، به همین دلیل وقتی از آقای فیروزان شنیدم عمران در آن موسسه مشغول به کار است انقدر خوشحال شدم که جناب فیروزان از ان همه اشتیاق من برای دیدار دوست به وجد امده و تلفنی خبر امدنم را به عمران اطلاع می دهد و او هم فی الفور به اتاق مهندس فیروزان می آید . انگار همین دیروز بود که یک بغل سیر همدیگر را در آغوش گرفتیم و بی توجه به حضور جناب رئیس، شروع به گپ و گفتتگو کردیم ، و از انجا که همیشه بذله گو و خوش کلام بود در خلال صحبت ها دست در جیب پیراهن خود برد و کاغذی چند لا زده را بیرون کشید و گفت این هم اخرین کارم که چند ساعت قبل گفتم و تازه از تنور در اوردم مواظب باش هنوز داغ است ، اما وقتی خواستم کاغذ لا زده را برای خواندن باز کنم ، دستم را گرفت و مانع شد و به شوخی گفت ، آمدی اینجا که ما رو از کار بی کار کنی ؟ بعدا بخوان ، و بعد رو به مهندس کرد و با همان شوخ طبعی منحصر به فردش که شهره عام و خاص بود گفت ببخشید دشنامی است در قالب شعر طنزکه خواندنش در حضور شما باعث خجالت من کارمند می شود.

امروز پس از چهار سال از درگذشت آن شاعر طنز پرداز وقتی بار دیگر این سروده طنز را می خوانم که به دست خط خود شاعر است و در هیچ یک از آثار منتشر شده آن مرحوم وجود ندارد ، خالی از لطف نمی دانم که این شعر طنز زیبا را در این فضای مجازی منشر نمایم و در دسترس علاقمندان به عمران صلاحی قرار دهم ، روحش قرین شادی باد.

رند

به همه درس شجاعت میده و اهل فراره اینو باش

عاشق موسیقیه ، دشمن تاره اینو باش

میگه عاشقی چیه ؟ ، غیر خریت چیزی نیست

با یه عشوه تا قیومت بی قراره اینو باش

میگه : هر کس خری دید سوار نشه خیلی خره

با نفوذ سخنش رو ما سواره اینو باش

باز میگه هر کسی دم به خمره زد جهنمی است

شبا مزه ی غذاش ماست و خیاره اینو باش

دشمن خونی مطرباس ، توی سخنرانی

دائما تو واکمنش رنگ نواره اینو باش

چه تلاشی میکنه که با ادیبون بشینه

در آوردیم که آقا سابقه داره اینو باش

· · · Share

۶ آبان ۱۳۸۹






سايپا بزودي خودرو اسلامي هوشمند ميسازد.

اين خودرو هنگام حركت صلوات ميفرستد. سرعت 80 به بالا آيت الكرسي مي خواند. درصورت بروزحادثه فاتحه ميخواند، ودرصورت سواركردن زن نامحرم صيغه ميخواند.

خر ...و دانشگاه ..؟؟؟


اعتراض یک دانشجو به کمبود بنزین صبح روز ۴ آبان ماه ۱۳۸۹ یک دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحد چالوس در اعتراض به کمبود بنزین با خر به دانشگاه آمد که این کار موجب بازداشت وی توسط حراست دانشگاه شد. دانشگاه آزاد واحد نوشهر و چالوس - ایران