جاحظ بصری ادیب معتزلی و فیلسوف قرن سوم هجری( معروف به گاو چشم ) می نویسد :
در بازار بصره میرفتم ،زنی پیشم آمد و سلام کرد .از حسن و جمال او متحیر شدم .
گفت: می پذیرید قدمی چند رنجه شوید ؟
مرا پیش صورتگری (نقاش) بردو خطاب به اوگفت : مانند این بکش ! و خدا حافظی کرد و رفت .
از صورتگر پرسیدم :مراد این بانو چه بود ؟
گفت: لختی پیش از این نزد من آمد و گفت :صورت شیطان را برای من بکش !
گفتم : بانو ! من که از چهره شیطان الگویی ندارم ، چگونه ترسیم کنم ؟
او رفت ترا پیش من آورد وگفت : مانند این بکش !
جاحظ بصری در بصره به دنیا آمد . او را نابغه ادبیات عرب و ولتر شرق نامیده اند . او سیمایی زشت داشت و از پشتیبانان جنبش معتزله و بنیانگرار مذهبی کلامی بنام « جاحظیه» بود .
شهرستانی مورخ مشهور قرن ششم در کتاب « الملل و النحل » می نویسد : جاحظ بسیاری از کتاب های فیلسوفان را خواند و آنها را با عبارات لطیف و نوشته های ظریف خود بیامیخت .
او به فلسفه طبیعی گرایش داشت و کتاب « الحیوان» او دلیل روشنی است به علاقه و تبحر او در جانور شناسی و مباحث طبیعی.
جنبه مهم نوشته های او قدرت اودر در آمیختن هزل و جد بود .
جاحظ میگوید : از من نزد متوکل (خلیفه عباسی )یاد کردندتا فرزندانش را تعلیم دهم.
چون مرا به حضور خواست از دیدن چهره من ناخرسند شد و دستور داد ده هزار درهم بمن بدهند و مرا بازگردانید .
میگویند : جاحظ غلامی داشت . این غلام روزی جلوی خانه جاحظ ایستاده بود ، کسی به دیدن او آمد و پرسید : آیا جاحظ در خانه است ؟
گفت: در خانه است و به خدا دروغ میگوید!
پرسید : چگونه؟
گفت: در آیینه مینگرد و میگوید : الحمد الله الذی خلقنی فاحسن صورتی ! «سپاس دارم خدای را که مرا آفرید و خوبروی آفرید ! »
———
جاحظ یعنی گاو چشم! همانکه در زبان گیلکی میگویند « گو چومه»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر