آقا رضا دندانش درد گرفته بود . رفت بیمارستان صد و شصت دلار داد و دندانش را کشید .
گفتم : آقا رضا ! حیف دندانت نبود؟ چرا کشیدیش؟ میدادی پرش می کردند .
و آقا رضا در آمد که :
کی غم دندان خورد آنکس که نانی نیستش ؟
و من به یاد آن شعر دوست شاعرم - م . سپند - افتادم که چهل سال پیش وقتی تازه به امریکا آمده بودم و به مصیبتی بنام دندان درد مبتلا شده بودم خطاب به خود من سروده بود :
ای همچو من ویلان و سر گردان حسن جان
دندان چه خواهی چون نداری نان حسن جان؟
دنبال کننده ها
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
درد دندان
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر