قبله عالم بود. ظل الله بود. سلطان صاحبقران بود. شاهنشاه اسلام پناه هم بود! نوشته‌اند هشتاد و پنج تا زن صیغه‌ای و عقدی داشت. چهل و دو تا شازده هم پس انداخته بود. حالا چطور از پس هشتاد و پنج تا زن صیغه‌ای و عقدی بر میآمد الله اعلم! آنوقت‌ها که ویاگرا و میاگرا هم نبود. بود؟ دو سه بار به فرنگستان رفته بود. آنطوری که خودش در خاطراتش نوشته در یکی از سفرهایش به اروپا میخواسته است شاهزاده خانم مونته نگرو را تور بزند! یعنی این آقای سلطان السلاطین با داشتن هشتاد و پنج تا زن عقدی و صیغه‌ای هنوز چشمش دنبال شازده‌ها و پرنسس‌ها بود. از خواهر زنش هم نمیگذشت. میخواست خواهر زنش را هم به همسری بگیرد! که گرفت. ایضا ملیجک را هم دوست میداشت! گربه ناز پرورده‌ای هم بنام ببری خان داشت که صدر اعظم و درباریان و اذناب‌شان باید به او تعظیم می‌کردند! این قبله عالم که روز دوازدهم اردیبهشت ۱۲۷۵ شمسی، یعنی ده سال پیش از انقلاب مشروطیت، به ضرب گلوله میرزا رضا کرمانی از پا در آمد چهارمین شاه از خاندان قاجار است که پنجاه سال سلطنت کرد. امیر کبیر را کشت. علیمحمد باب را کشت. هزاران تن دیگر را بجرم بابیگری شمع آجین کرد و به دیار عدم فرستاد. اگر سلطان محمود غزنوی انگشت در جهان کرده بود و قرمطی می‌جست و بر دار میکشید، این پادشاه اسلام پناه نیز از کشتن و دریدن بیگناهان لحظه‌ای درنگ نمیکرد با همه اینها، این آقای ظل الله، نقاش بود. عکاس بود. شاعر هم بود. نخستین پادشاه ایران بود که سفرنامه و دفتر خاطرات نوشت. وقتی از سفر اروپا برگشت از دیدن دستاوردهای صنعتی آن سامان چنان به شوق آمد که میخواست ایران چهار نعل بسوی مدنیت و آبادانی بتازد. سنگ بنای دارالفنون را گذاشت. اولین چاپخانه را وارد ایران کرد. دانشجو به اروپا فرستاد. استادانی از فرنگستان آورد تا بقول آنروزی‌ها «علوم مستظرف و فنون مستحدث ‌و صنایع مستغرب» را به فرزندان ایران بیاموزند. لغو امتیاز رویتر، تاسیس دارالشورای دولتی، تشکیل عدلیه اعظم بمنظور کوتاه کردن دست ملایان از دستگاه قضا. تاسیس اولین موزه ملی، چاپ اسکناس. ایجاد کارخانه‌های باروت کوبی و بلور سازی و ابریشم تابی و چینی سازی و نساجی و کبریت سازی و تفنگ سازی و قند سازی کهریزک و راه آهن و چراغ گاز و ضرابخانه و پست و تلگراف از جمله اقدامات اوست. اصلاح سیستم قضایی و امور نظامی و ایجاد روزنامه وقایع اتفاقیه و توجه به هنر و فرهنگ هم از جمله مسائلی است که نمیتوان بسادگی از کنار‌شان گذشت. زمانی که دانشجویان دار الفنون برای نخستین بار نقشه تهران را کشیدند و به ناصر الدین شاه عرضه کردند چنان خوشحال شد که سه هزار تومان به دانشجویان جایزه داد. با همه این‌ها، تاریخ از او به نیکنامی یاد نمیکند. ناصر الدین شاه پادشاهی بود که قرمساق را قرمصاق می‌نوشت و با همه زور و زر و قلدری و ید و بیضایش، از ملایان می‌ترسید. و همین ملایان بودند که سرانجام او را به کشتن دادند.