یک روز در بوئنوس آیرس در یک کتابفروشی ، نویسنده ای آرژانتینی به زبان فصیح انگلیسی بمن گفت:
سینیور! این مردم دیگر برای شان مهم نیست چه کسی و چه حزبی بر اریکه قدرت نشسته است و حکم میراند. آنها فرقی بین پرون و آلفونسین و ژنرال ویدلا و گاندی و ماندلا نمی بینند
آنها فقط آرزو دارند شب ها وقتی بخانه میروند نانی بر سفره شان باشد.
آیا این تصویری عریان از روزگار اکنونی مردمان ایران نیست؟
من از سال ۱۹۸۴ تا سال ۱۹۸۸ در آرژانتین بوده ام . در دانشگاهش چیزکی خوانده و با مردمان بسیاری در تماس بوده ام
آنچه که در آن زمان میدیدم نه آرمان آزادیخواهی بود نه تلاش برای تغییر سامانه حکومتی. آنچه میدیدم غم نان بود و دیگر هیچ.
اکنون سی و دو سال از آن روزگاران گذشته است و مردم آرژانتین در فقری بسیار ژرف تر و گسترده تر از پیش دست و پا میزنند
همه آرمانهای رهایی بخش از قبیل مبارزات مدنی و جنگ مسلحانه مرده و خاک شده اند و دهه هاست که دسته ها و گروههای مافیایی بر آن کشور حکومت میکنند و می چاپند و می دزدند
آیا شباهتی بین ایران اسلامزده و آرژانتین نمی بینید؟
آنجا دهه هاست که دو حزب پرونیست و حزب راستگرای یونیون سیویکا رادیکال “ Union Civica Radical “ چنگ در گریبان هم انداخته و گاه این و گاه آن حکومت را بدست میگیرند. مردم بیچاره هم گاه و بیگاه با طبل و شیپور به خیابانها می ریزند و نعره ای میکشند و شعاری میدهند و خطوطی بر در و دیوار نقش میکنند و از فردا دوباره غم نان آزارشان میدهد
آیا شباهتی بین شورش های گاه و بیگاه ایران و آرژانتین نمی بینید؟
ترسم این است که غم نان ، مردمان را از طلب آزادی باز دارد
و این هراسم ، ریشه در واقعیت های ملموس دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر