دنبال کننده ها

۱۰ بهمن ۱۳۹۸

ای مرز پر گهر


یک شب نا پرهیزی کرده رفته بودیم یکی از این مجالس شعر خوانی
. دیدیم در پایان جلسه سرود «ای ایران ای مرز پر گهر » را میخواهند بخوانند. امر شد بپا خیزیم و خبر دار بایستیم و همراه جماعت بخوانیم . ما از ترس پاشدیم و همراه خلایق دم گرفتیم که : ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم
وقتی سرود تمام شد دیدیم دعواست . گفتیم چه خبر است ؟ دیدیم یکی از همین سرود خوانان یقه یک بنده خدایی را گرفته است و فحش و فحشکاری راه انداخته است که چرا از جایش پا نشده و همراه جماعت سرود را نخوانده است
یارو میگفت : آقا جان من دلم نمیخواهد سرود بخوانم به شما چه ؟
و این آقا با دهان کف کرده داد میکشید که پس شما غلط میکنی در محفل ما حاضر میشوی
و چنان جنگ مغلوبه ای شد که ما یک پا داشتیم یک پا هم قرض کردیم و الفرار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر